دانلود رمان به گذشته برگردیم به قلم نازیلا_ع با لینک مستقیم
دانلود رمان به گذشته برگردیم… رمان راجع به سروان مازیار آرامش و دختری به نام سونیاست. سونیا دختری که بخاطر شیطنتهاش چند بار به دردسر میفته و تو جاهای مختلف دستگیر میشه، هربار هم مأمور رسیدگی به پروندهش مازیاره. از اونجایی که سونیا خانوادهای نداره، آخرین بار که دستگیر میشه، مازیار برای آزادیش شرط میذاره و اون شرط چیزی نیست جز…
وقتى سونيا مطمئن شد از دیدرس مازیار و زهره خارج شده،
دست سهند رو رها کرد و با پرسیدن سؤالی مبنی بر اینکه “حمید کجاست” مانع از این شد که سهند سؤالی بپرسه. پیداش میشه…
و از اونجایی که سهند دلش تکرار اتفاق چند لحظه پیش رو می خواست گفت: دلیل این مهربونی یهوییت چی بود؟!
سونیا کامل به سمت سهند چرخید تا حرصش رو سرش خالی کنه، اما با دیدن مازیاری که از ته راهرو داشت به سمتشون میومد حرفش رو عوض کرد.
_به پیشنهادت فکر کردم. ابروهای سهند بالا پرید. -پیشنهادم؟
سونیا هیچوقت دلش نمی خواست اون روز و حرف های سهند رو به هر دلیلی یادآوری کنه،
اما از اونجایی که شک و تردید رو تو چشم های سهند میخوند به ناچار مجبور به اعتراف شد. _خواستگاریت… از من…
نفس تو سینه ی سهند حبس شد. باور می کرد سونیا جدیه؟! -خب؟!
سونيا لب هاش رو با زبون تر کرد. -خب… من میخوام بهت جواب بدم…
سهند درک نمی کرد چرا سونیا وسط بیمارستان یاد خواستگاریش افتاده!
با این حال کنجکاوی در این باره رو به زمان دیگه ای موکول کرد…
اون لحظه فقط و فقط می خواست جواب سونیا رو جواب بشنوه…
به خودش امیدواری می داد که جواب سونيا مثبته و صرفاً هم به خاطر همین موضوع رو پیش کشیده و رفتارش عوض شده…
اگه نظرش منفی بود، دلیلی وجود نداشت که یهو باهاش مهربون باشه!
حتی با اینکه حضور سونیا اون روز و اونجا فقط نقشه ی حمید بود اما سهند به نگرانی سونیا نسبت به خودش ربط می داد.
سونیا کمی مکث کرد تا مازیار کاملاً نزدیکشون بشه…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید