دانلود رمان فرشتگی به قلم آشکارا با لینک مستقیم
دانلود رمان فرشتگی… در رمان فرشتگی، شخصیت اصلی برای بهدست آوردن قلب خانزاده، سر خود را در قمار گذاشت. او فکر نمیکرد بزرگترین شکست زندگیاش زمانی رخ دهد که دل کسی را ببرد که به او گفته بود عاشقش است. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود؛ چون خانزاده هم نمیدانست که خون او با جنین برادرش در رگهای او جریان دارد. این داستان، پرده از رازهایی برمیدارد که زندگی شخصیتها را به چالش میکشد و آنها را در مسیری پر از تضاد و تصمیمات سخت قرار میدهد.
ماهان با عصبانیت گفت: «آرام شدی؟»
پس از مدتها لبخند کمرنگی بر لب داشت و به او جرات داد تا کاملاً سمتش بچرخد: «الان میشه حرف بزنیم؟»
-«در مورد چی؟»
کلافه نفسش را بیرون داد: «همین نیم ساعت پیش نزدیک بود از عصبانیت منفجر بشی، بعد میپرسی در مورد چی؟»
صورتش را به او نزدیکتر کرد: «چرا برات اهمیت داره؟»
نفس عمیقی کشید: «ببین میدونم شروع خوبی نداشتیم ولی باور کن به اندازهای که امیر میتونه با همه دوستانه باشه، من هم میتوانم. اصلاً حساب کن دو تا همکاریم که حرفهای همدیگه رو درک میکنیم.»
-«من حرف تو رو نمیفهمم!»
-«ولی من دارم واضح صحبت میکنم… خانم نادری یکم کوتاه بیا!»
ناخودآگاه از این حرف با لحن عصبیاش لبخند زد و دندانهایش را هم نمایان کرد: «حالا بهتر شد.»
آسمان به سمت شیشه برگشت تا لبخندهایش را از او پنهان کند، اما در دلش حس میکرد که تلاش او برای خنداندنش را میپسندد.
پس از مدت زمانی، مسیرها آشنا نبود و با تعجب پرسید: «کجا داریم میریم؟»
-«چند دقیقه صبر کن، الان میبینی.»
با دقت به اطرافش نگاه کرد و متوجه شد که از خانهها و خیابانها فاصله گرفتهاند. پیش رویش درختان بلند و سرسبز پارک جنگلی نمایان بود.
قبل از اینکه فرصتی برای تحلیل وضعیت داشته باشد، ماهان ماشین را کنار خیابان پارک کرد و به سمت محوطه جنگلی حرکت کردند.
بعد از چند دقیقه به محوطهای بدون درخت رسیدند که کلبهای چوبی در مرکز آن، احاطه شده بود با میز و آلاچیقها.
به نیمکت کوچکی اشاره کرد که منظرهی شهر زیر پایشان نمایان بود: «چطور میبینی؟»
آسمان در تایید حرف او روی نیمکت نشست، اما با آرامش پرسید: «چرا اومدیم اینجا؟»
مختصر جواب داد: «یه کم روحیت عوض بشه.»
سپس یک نخ از پاکت سیگارش بیرون آورد و آتش زد.
شوک زده گفت: «فکر نمیکردم پسر اردشیرخان بزرگ سیگاری باشه!»
خندید: «منم فکر نمیکردم دختر بهنام نادری توی شرکت ما مشغول به کار باشه.»
دانلود رمان فرشتگی... در رمان فرشتگی، شخصیت اصلی برای بهدست آوردن قلب خانزاده، سر خود را در قمار گذاشت. او فکر نمیکرد بزرگترین شکست زندگیاش زمانی رخ دهد که دل کسی را ببرد که به او گفته بود عاشقش است. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود؛ چون خانزاده هم نمیدانست که خون او با جنین برادرش در رگهای او جریان دارد. این داستان، پرده از رازهایی برمیدارد که زندگی شخصیتها را به چالش میکشد و آنها را در مسیری پر از تضاد و تصمیمات سخت قرار میدهد.