دانلود رمان هیچوقت دروغ نگو… پاتریشیا و ایتن، زوجی جوان که شش ماه از ازدواجشان میگذرد، در جستجوی خانهی رؤیایی خود هستند. به پیشنهاد مشاور املاک، راهی سفری میشوند که جادهای پر از برف سنگین و سیگنال قطعشده، آن را پیچیدهتر میکند. تریشیا مخالف ادامهی مسیر است و اصرار دارد که برگردند، اما ایتن مصمم است تا خانه را ببیند و کارش را تمام کند.
پس از تلاش فراوان، خانه را پیدا میکنند؛ خانهای که در میان سکوت و تاریکی، یکی از چراغهایش بهطرزی عجیب روشن است. هیچ اثری از ماشین یا ساکنین خانه در اطراف دیده نمیشود. این موضوع حس بدی در دل تریشیا ایجاد میکند؛ احساسی قوی که گویی خانه با رازهای وحشتناکی آمیخته شده است. چیزی در انتظار آنهاست که مسیر داستان را به کابوسی مهیب بدل میکند…
اگر به دنبال داستانی مرموز و هیجانانگیز هستید، ادامهی این ماجرا را در شایسته از دست ندهید!
“ادرین”
برای رواندرمانگرها بسیار نادر است که به دست بیماران خود کشته شوند.
در این کشور، حدوداً سالی یکبار این اتفاق رخ میدهد. در بیشتر موارد، قربانیها مددکارهای زن جوان هستند.
قتل بیشتر اوقات هنگامی رخ میدهد که قربانیها به مؤسسات درمانی شبانهروزی سر میزنند.
و محتملترین قاتلها هم بیماران مرد مبتلا به اسکیزوفرنی هستند. بیشتر قربانیها با ضرب گلوله کشته میشوند.
منظورم این نیست که یک روانپزشک، که به ندرت بیماران بستری در بیمارستان را معاینه میکند، از چنین حملاتی در امان است.
هر لحظه طی جلساتم، امکان دارد بیمارانم بایستند، نامهبازکن روی میزم را بردارند و آن را در حدقه چشمم فرو کنند.
ولی خطرش نسبتاً کم است.
با اینکه بیمارانم را در خانهام معاینه میکنم و همه به من میگویند این کار اشتباه است، احساس امنیت دارم.
به علاوه، معمولاً نامهبازکنم را روی میزم نمیگذارم. این کار به معنی وسوسه کردن سرنوشت است.
یک اقدام احتیاطی هم انجام میدهم: تکتک بیمارانی که درمانشان را قبول کردهام، شخصاً بررسیشان کردهام.
بیمارانی را که در حضورشان احساس راحتی ندارم، نمیپذیرم.
به استثنای یک مورد.
ولی این مورد هم خیلی زود حل میشود…
دانلود رمان هیچوقت دروغ نگو... پاتریشیا و ایتن، زوجی جوان که شش ماه از ازدواجشان میگذرد، در جستجوی خانهی رؤیایی خود هستند. به پیشنهاد مشاور املاک، راهی سفری میشوند که جادهای پر از برف سنگین و سیگنال قطعشده، آن را پیچیدهتر میکند. تریشیا مخالف ادامهی مسیر است و اصرار دارد که برگردند، اما ایتن مصمم است تا خانه را ببیند و کارش را تمام کند.
پس از تلاش فراوان، خانه را پیدا میکنند؛ خانهای که در میان سکوت و تاریکی، یکی از چراغهایش بهطرزی عجیب روشن است. هیچ اثری از ماشین یا ساکنین خانه در اطراف دیده نمیشود. این موضوع حس بدی در دل تریشیا ایجاد میکند؛ احساسی قوی که گویی خانه با رازهای وحشتناکی آمیخته شده است. چیزی در انتظار آنهاست که مسیر داستان را به کابوسی مهیب بدل میکند...
اگر به دنبال داستانی مرموز و هیجانانگیز هستید، ادامهی این ماجرا را در شایسته از دست ندهید!