دانلود رمان خلسه به قلم م.ابهام با لینک مستقیم
دانلود رمان خلسه… “خلسه” داستانی است درباره زیبایی و پیچیدگی عشق اول. مارال، دختر سرکش و آزاد خان، در سن 17 سالگی عاشق معراج، پسری سرد و مغرور میشود. اما سرنوشت این عشق را نمیسازد و مارال معراج را گم میکند. سالها میگذرد، و مارال در دنیای خود غرق میشود. اما روزی، در یک اتفاق غیرمنتظره، دوباره معراج را میبیند. این دیدار دوباره نه تنها خاطرات گذشته را زنده میکند بلکه به مارال فرصتی دوباره میدهد تا با چالشهای جدیدی روبهرو شود و درک بهتری از عشق، زمان و تغییرات درون خود پیدا کند.
صدای خارج شدن ماشین مش حسن را از باغ شنیدم و سرم را بیشتر در بالشت فرو بردم تا صدای گریه ام را خفه کنم.
شیوا و مبینا با معراج بودند و خوش میگذراندند و فقط من بودم که از همراهی اش محروم شده بودم. انصاف نبود.
عزا گرفته بودم و قلب ناشی و تازه گرفتارم پر از درد بود.
دقایقی بعد از روی تخت بلند شدم و با حسرت به خانهی مش حسن نگاه کردم.
انتظار داشتم فقط نور لامپ کوچک مقابل خانه را ببینم ولی چراغ داخل خانه هم روشن بود.
لحظه ای ماتم برد و فکر کردم که شاید فراموش کرده اند چراغ را خاموش کنند ولی محال بود فریده خانم چراغ را بیهوده روشن بگذارد.
فکر کردم که نکند کسی در خانه مانده و نرفته بود یعنی چه کسی؟!… نکند معراج ؟!!
با این فکر که معراج نرفته و در خانه مانده است با سرعت نور از اتاقم و از عمارت خارج شدم و سمت خانهی مش حسن دویدم.
وقتی از پنجره داخل خانه دیدمش شادی غیر قابل وصفی قلبم و تمام وجودم را در بر گرفت.
در زدم و وقتی معراج در را باز کرد نفس زنان گفتم: نرفتی؟
خنده روی لبهایم بود و همزمان میل به گریه هم داشتم ولی اینبار بغض و گریهی خوشحالی بود. چه بلبشوی عجیبی بود در درونم.
مثل همیشه سرد و بیتفاوت گفت: رفتم این روحمه که باهات حرف میزنه اسکل.
هر حرف بدی هم که میزد حال خوشم زایل نمیشد خوشی عجیبی در سلول به سلول تنم موج میزد.
معراج نرفته بود و من چقدر بیخودی عر زده بودم و غصه خورده بودم …
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)