دانلود رمان ماشه را بکش… فکر میکردم تمام چیزهایی که تو زندگی نیاز دارم رو کنار خودم دارم: تفنگ، هلیکوپتر و برادرانم. البته بیشتر زنها آرزوی زندگی منو ندارن، اما بعد از چیزهایی که دیدم و کارهایی که انجام دادم، فکر نمیکنم که خودم هیچ وقت آرزوی چیزهای بیشتری داشته باشم. باشگاه موتورسواری “سوارانِ شبح” خانوادهی منه و من برای اونا هر کاری میکنم. میخوام اونا از هر خطری دور باشن. حتی اگه این خطر، خودم باشم. فقط یک نگاه کافی بود تا باعث بشه هر چیزی که واسش جنگیدم تا پنهانش کنم، کاملاً برملا بشه. مامور FBI بودن به اون این قدرت رو میداد که دنیای من رو زیر و رو کنه و…
«این کاغذ لعنتی رو امضا نکن، کاسپر.»
رئیس کاغذ رو از روی میز برمیداره و پارهش میکنه.
بهش میگم: «احمق نباش. هیچکس نمیدونه قراره بعداً چه اتفاقی بیفته، من فقط دارم کار رو برای شماها آسونتر میکنم.»
«من نمیخوام این کار لعنتی رو برام آسونتر کنی، کاس.»
من برگههایی رو تنظیم کرده بودم تا هر موقع اوضاع گوهی شد، امضاشون کنم و علاوه بر اینکه اختیاراتم رو در کلاب به بقیه واگذار کنم، هرگونه مسئولیتی رو در زمینهی کاری که انجام دادم از کلاب و اعضاش سلب کنم.
من به هیچ وجه اجازه نمیدم که هیچکدوم از کارهام روی انگشت اتهام به سمت کلاب گرفته بشه. دیگه نمیذارم.
«لوسیاس.»
به نام واقعیش صداش میکنم تا بدونه چقدر جدیم.
«نمیدونم دیگه هیچ وقت اینجا برمیگردم یا نه. بذار امضا کنم. اینجوری بهتره.»
«نه، مک هنوز دو قدم جلوتریم. میدونی که در زمینه کنترل اغتشاش خیلی خوبم. تو هم مثل همیشه بهتره عقب بایستی و از من دستور بگیری. واقعا ازت میخوام همین کارو بکنی.»
اجازه دادم کلماتش به عمق ذهنم برن. حق با اونه. لوسیاس هرگز منو اشتباهی هدایت نکرده. ما قبلاً در ماموریتها خیلی خطرناکی بودیم.
اون توی کنترل هرج و مرج بهتر از من عمل میکنه. وقتی همه چی بهم میریزه، من تمرکزم رو از دست میدم.
اگه یه چیز از ماموریتها یاد گرفته باشم اینه که اجازه بدم هر کسی کاری رو که توش بهتره انجام بده و خودمم کاری که توش خوبم انجام بدم، اینطوری بهتره.
بی دلیل نیست که باید یه تیم تشکیل بدیم و کارها رو گروهی پیش ببریم.
همهی ما نقاط قوت خودمون رو داریم، پس اجازه میدم هر کی از استعداد خودش استفاده کنه.
و اینم استعداد لوسیاسه…
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)