دانلود رمان فودوشین… ماجرای زندگی آرامش، دختر جوان و سرکشی است که چون در کودکی مورد دست درازی برادر حیوون صفتش قرار می گرفته، حالا در خانهای مستقل و دور از خانواده زندگی میکند و طی اتفاقاتی مجبور به ازدواج با طوفان، مردی رنج کشیده، جوانمرد و سرد میشود که از او متنفر است و شروع این زندگی مشترک و پر از تنفر همراه با رخ دادن ماجراهای عجیب و برملا کردن رازهایی از گذشتهی هر دویشان میباشد. رازهایی که عادی نیست بلکه.. (فودوشین: کلمهای ژاپنی 不動心 به معنای: قلبت را بیحرکت نگه داری، پابرجا در مقابل شادی و اندوه)
آرامش: کلاسورم را بستم و داخل کوله ام گذاشتم که از یک گوشه ی پشتی صندلی ام آویزان شده بود.
استاد داشت درس را جمع بندی می کرد و چیزی به پایان کلاس نمانده بود.
صدای شوخی های بی مزه ی پسرها در انتهاس کلاس و صحبت های آرام دخترها با کنار دستی هایشان نظم کلاس را بهم ریخته بود و استاد فهمید که اگر بیخیال دقایق آخر تدریس شود هم به نفع خودش هست هم دانشجوهایش.
خیلی خب بچه ها خسته نباشید. همین یک جمله ی استاد باعث شد تا سریع بقیه ی وسایلم را هم جمع کنم.
نيوشا عینکش را از روی بینی اش برداشت و گفت: _خسته نباشید استاد… برگشت سمت من. حوصله ی کلاس بعدی رو ندارم.
کوثر بلند شد و زیپ کیفش را بست. خدا رو شكر من تايم بعد كلاس ندارم و میتونم برگردم خوابگاه و بخوابم.
من هم برخاستم و کوله ام را روی دوشم انداختم. خوش بحالت من هم خستم هم گرسنه.
همراه با سه همکلاسی ام از ساختمان دانشگاه خارج شدیم نگاه سنگین و خیره ی یکی از پسرهای دانشگاه که دو ترم از من بالاتر بود را روی خودم حس کردم،
قبل از ورود به محوطه برگشتم تا مطمئن شوم و بله درست حس کردم و به راحتی مچ نگاهش را گرفتم.
در جواب این دستگیری لبخند ضعیفی زد و نگاهش را قطع نکرد. سریع رو برگرداندم و با چند قدم بلند خودم را به بقیه ی دوستانم رساندم. از نگاه خیره وحشت داشتم و تنفر…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید