دانلود رمان بیوه برادرم به قلم راحله_dm با لینک مستقیم
دانلود رمان بیوه برادرم… نازگل دختر روستایی که درست وقتی پنج ماه باردار بود، شوهرش و از دست میده و به خواست خان، باید با برادر شوهرش ازدواج کنه. برادر شوهر متعصب و غیرتی که وقتی مخالفت های نازگل و میبینه…
عمارتشون از عمارت ما کوچیکتر بود و اینطور که پیدا بود مدت زیادی بود که کسی به باغش رسیدگی نکرده بود.
کمی که جلوتر رفتیم تارا و برادرش و که هنوز اسمشم نمی دونستم و جلوی در دیدیم.
تارا با دیدنم خوشحال اومد سمتم و در آغوشم گرفت و ابراز خوشحالی کرد.
برادرشم به نوبت با من و کامران احوالپرسی کرد و راهنماییمون کردن سمت سالن.
همون لحظه تارا نگاهی به کیان که تو آغوش کامران بود انداخت و گفت:
_وای آقای دکتر شما بچه دارین؟! ای جان پس چرا خانومتون و همراهتون نیاوردین؟!
نمیدونم چرا قبل از اینکه کامران دهان بازکنه و حرفی بزنه من زود گفتم:
_نه عزیزم این پسر بچه خوشگل پسر منه خانوم کامران کمی کسالت داشت نشد بیاد، انشاا… یه فرصت دیگه.
سالن برای لحظه ای سکوت شد…
قبل از اینکه تارا باز سوالی بپرسه برادرش با لبخند مهربونی گفت:
تارا عزیزم بذار بشینن، ازشون پذیرایی کن بعد وقت واسه این سوالات زیاده زشته سرپا نگهشون داشتی جلو در.
_وای خدا چقدر من بی حواسم تیران راست میگه بفرمایید بشینید سرپا نگهتون داشتم.
همینطور که می نشستم رو مبل به این فکر کردم برادرش چه اسم قشنگی داره «تیران»!
همگی نشستیم تو سالن و من ازترس قیافه ی کامران، حتیزیر چشمی هم نگاهش نکردم
خوب می دونستم الان ظرفیت اینکه بزنه گردنم و خرد کنه رو هم داره.
اینو از سکوتش و صدای تند نفس هاش میشد حدس زد.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید