دانلود رمان آدمکش به قلم هاله بخت یار با لینک مستقیم
دانلود رمان آدمکش… ساینا فتاح، بعد از مرگ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانهی خارج درس خوندن از خونه بیرون میزنه و تبدیل میشه به یکی از مواد فروشهای لات تهران! بالاخره رد قاتل رو میزنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد داره عاشقش کنه و بعد… بکشدش
، تنها پوششی بود که به تن داشت و انگار نه انگار که همان تیرانداز ماهر چند دقیقه قبل بود .
او خیره به سومین دختری که در حال نمایش رقصش بود ، منتظر مانده بود تا نوبتش شود .
برای ورود به این عمارت ، باید مهارت های زیادی یاد می گرفت و گرفته بود ! از تیراندازی و دفاع شخصی ، تا تشخیص و جاسازی و فروش مواد…
و آخر از همه… در مواقع مورد نیارا یاد گرفته بودند زمانی که هیچ صلاحی ندارند ، از خودشان مایه بگذارند و ساینا هنوز هم اینجا بودنش را باور نمی کرد .
اگر پدرش زنده بود و در این وضعیت او را می دید ، چه می گفت ؟ تحسین و تشویقش می کرد برای ادامه ی انتقامی که همه چیز دخترش را گرفته بود ..
بعدی ! صدای زنی که مسئولشان بود ، هشدار داد که نوبتش رسیده … با قدم هایی محکم اما درونی لرزان وسط سالن رفت و در پیست ایستاد .
موهای بسته شده اش را با یک حرکت باز کرد و موهای مشکی رنگش که مثل آبشاری تا پایین کمرش رها شد ، از عمد تابی به گردنش داد و آهنگ پخش شد !
نفس عمیقی کشید و با لبخندی شروع کرد … شک نداشت
برنده ی بازی ، خودش است و خودش..صدای بلند آهنگ عربی آن هم وسط عمارت، باعث شد تک خنده ای کند : به نفعتونه گزینش تا قبل از رسیدن منصور تموم شه !
اگه بیاد و ببینه وسط عمارتش اتفاق های خوبی نمی افته … محافظ همانطور که پشت سرش حرکت می کرد جواب داد : -نگران نباشید قربان .
تا چند لحظه دیگه تمومه . سورن هر دو دستش را در جیب شلوارش فرو برد و درست لحظه ای قبل از کج کردن راهش سمت در خروج عمارت ، چشمش از در نیمه باز سالن گزینش به دختری وسط پیست افتاد و ایستاد .
موهای بلند و موج دارش ، با هر حرکتش تکان می خورد و
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید