دانلود رمان استاد جذاب من… داستان دختری به نام رها که شکست خیلی بزرگ توی زندگیش خورده اما بعد سال ها با استاد خودش و پسرعموش آشنا میشه تا……
بعد از کلی حرف زدن شام رو خوردیم و ماجرای خونه رو گفتیم و قرار شد فردا صبح حرکت کنیم خدارو شکر رانندگی بلد بودم
و به خاطر همین باید ماشین رهام رو ازش بگیرم البته اگر بزاره..
دریا اینا رفتن و من و مامان مشغول جمع کردن ظرفا شدیم بابا هم رو ی کاناپه داشت تلویزیون نگاه می کرد ظرفا که تمام شد
مامان مشغول شستن شد و منم رفتم بالا و در اتاق رهام رو زدم
رهام:جانم؟
رها:منم داداشی
رهام:بیا تو
رفتم داخل رهام سرتختش دراز کشیده بود و داشت با گوش ی کار میکرد منم کنجکاو نشستم پایین تخت و پرسیدم
رها:چیکار میکنی؟
رهام: smsبازی
رها:با کی؟
رهام:کارم داشتی؟
رها: بی ادب تو دریا رو دوست داری بعد با یکی دیگه sms بازی میکنی
رهام با خنده گفت
رهام:بابا رفیقمه رضا
رها:اهاااا
رهام:آره
خودمو لوس کردم و گفتم رها:داداش ی جوونم رهام:جونه دلم؟
رها:داداشی ماشینتو میدی بریم شیراز
با این حرفم مثل برق نشست رو تخت و گفت رهام:بلههه؟؟!!
رها:چته تو
رهام:عمرا بهت بدم
شونه ای بالا انداختم و باشه ی طولانی گفتم
رها: خیله خب من که نگفتم دریا زنگ زد گفت ماشین رهام رو بگیر منم میرم بهش میگم رهام خسیس بازی دراورد نداد
رهام:جدی دریا گفت؟
رها:بله دریا خانم گفت
رهام: خب زودتر میگفتی خواهری….سوییچ سر اپن
رها: عاااااشقتم داداش
رفتم تو اتاقم و با گوشیم مشغول شدم تا خوابم برد….صبح ساعت ۸ با زنگ گوشیم بیدار شدم دریا بود اسکل می خواست منو بیدار کنه
بلند شدم و یه آب به صورتم زدم و رفتم پایین همه بیدار بودن صبحانمو خوردم و رفتم تو اتاقم اماده شدم و چمدونم رو که
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید