دانلود رمان زیر باران های جنوبی… داستانیست متفاوت و جذاب درباره ی زندگی مردی تنها در لندن! لندنِ همیشه ابری و دلگیر. البرز مردیست با یک زندگی پیچیده؛ روزمرگی های پشت سر هم! زن بیماری که البرز هر روز بر حسب وظیفه به او سر می زند. گل و مایحتاج زن را می برد با سکوتش مواجه می شود و بر می گردد به زندگی افتضاحش. خطا و خیانت فقط و فقط مرهم های اشتباهی اند برای زخم عمیقِ روحش! اما درست در وقتی که انتظارش را ندارد؛ زندگی اش زیر و رو می شود.
صبح که از خواب بیدار می شوم اول از همه چشمم می افتد به پنجره. برف می بارد.
باید هیجان زده شوم که بعد از مدت ها لندن برفیست؛ اما فقط خیره ی پنجره می شوم.
چند دقیقه طول می کشد تا یادم بیاید که هانا روی مبل تخت شوی طبقه پایین خوابیده.
بر می خیزم و شلوارم را می پوشم و با بالا تنه ی برهنه راهی طبقه پایین می شوم.
مبل به حالت اولش برگشته و پتو مرتب تا شده. روی کانتر صبحانه چیده شده! اما خبری از هانا نیست.
به طرف کانتر می روم یادداشتی گذاشته ” البرز عزيزم ! ممنونم که یه فرصت به هر دومون دادی امن امروز خیلی کار دارم.
می دونی که سر زدن به پاپا و زنش و خواهر کوچولوم خیلی برام مهمه. صبحونه ات رو بخور و مواظب خودت باش ”
تا دم صبح بیدار بوده ام و بعد در اثر خوردن قرص آرامبخش آنقدر خوابم سنگین بوده که رفتن هانا را متوجه نشده ام.
دوش می گیرم و وسایل لازم برای تهیه قرمه سبزی را درون سبد گذارم و لباس گرم می پوشم.
با برفی که آمده شک دارم که می ادی بتواند خودش را برساند.
خیابان های خلوت یکشنبهی لندن مملو از برفند.
درختان یکپارچه سپیدند و من را برده اند به چند سال پیش و خاطراتی که مدام گلویم را می فشارند و چشمانم را بارانی می کنند. اندوه خوره به جانم می اندازد.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید