دانلود رمان بدون من جایی نرو به قلم سمانه قباشی با لینک مستقیم
دانلود رمان بدون من جایی نرو… برهان دکتر روانشناسیای که مذهبیه یک شب که میخواد بره دنبال برادرش متوجهی کسی جلوی ساختمون مطبش میشه و باعث میشه سرنوشتش به اون شخص گره بخوره. گرهای که اون رو به سمت عشق و علاقه میبره و…
نگاهش به مردم و مغازه ها افتاد. توی دلش به خودش قول داد که حتما باید یه روز توی این پیاده روها قدم بزنه و از هوای خوش شیراز لذت ببره.
تاکسی جلوی مسجدی که جلوی درش چند مرد میانسال ایستاده بود، توقف کرد.
راننده از ماشین پیاده شد و چمدون نازگل رو از صندوق عقب بیرون کشید. نازگل با دیدن گنبد و گلدسته های مسجد لبخند آرامش بخشی زد و از ماشین پیاده شد.
انگار شور و اشتیاقی در قلبش جوونه زد. بعد از این که هزینه ی تاکسی رو پرداخت کرد، چمدونش رو از راننده که پسر جوونی بود، گرفت و تشکر کرد.
با هیجان خودش رو به داخل مسجد رسوند. با دیدن حوض بزرگی که وسط مسجد قرار داشت، برق شادی توی نگاهش نشست.
به سرعت به سمتش رفت و آب زلالش رو به صورتش زد. وضویی گرفت و به طرف در ورودی خانم ها رفت. جلوی در کفشش رو از پاش بیرون کشید، پلاستیکی که روی سکو بود رو برداشت،
کفش هاش رو داخلش جا داد و همراه خودش داخل برد. چادر گلداری که تمیز تا شده بود برداشت و روی سرش انداخت.
مهری برداشت، به سمت قبله ایستاد و سلام داد. بعد از تموم شدن نمازش نگاهی به اطراف انداخت.
چند خانم شیکپوش و میانسال گوشه ای نشسته بودن و صحبت می کردن. به جز نازگل و اون خانم ها کسی توی قسمت خانم ها برای نماز نبود.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید