دانلود رمان قبول میکنم به قلم مهدیه مومنی با لینک مستقیم
دانلود رمان قبول میکنم… رمان در مورد یک ازدواج اجباریه…دو قلب سرد که قراره باهم گره بخورن اونم ناخواسته ولی آیا همیشه این دو قلب سرد میمونه؟
شوهرت چی میگه؟ نمیگه بچه میخوام؟ چرا ، اتفاقا خیلی بهم میگه ولی وقتی باهاش حرف میزنم وقانعش میکنم اونم خوب
درک میکنه که وضعیتمون الان برای بچه دار شدن مناسب نیست. نازبانو گفت: مژگان جون شوهرت چیکاره اس؟
تو یه شرکت کارمیکنه عزیزم. مهین خانم دست مژگان رو گرفت: نگران نباش دخترم همه چیز درست میشه. امیدوارم خاله.
مژگان نزدیک ۲سال میشد که تو ویلا کارمیکرد. دلم براش سوخت ولی حرفی نزدم. ساعت ۶ عصر بود، قرار بود ساعت ۸ شادی خانم به فرودگاه بره.
مهین خانم با وسواس به غذاها سرکشی میکرد ومن داشتم اتاق پاکان رو گردگیری میکردم.
از اون موقعی که رفت اتاقش بدون استفاده و به همون حالت مونده بود ودرش هم قفل بود. برای همین لوازم خاک گرفته بود. ویلا اتاق های نسبتا زیاد و بزرگی داشت.
اتاق من توی همین ویلا بود وچون جایی نداشتم که برم همینجا زندگی می کردم ولی مژگان شب ها با راننده می رفت وصبح می اومد.
مهین خانم هم که با نازبانو و شوهرش تو کلبه پشت ویلا زندگی می کردن. تمام این ثروت ها همگی مال پدربزرگ پاکان بود وتماما به نام او.
پس از گردگیری پنجره رو باز کردم تا هوای اتاق عوض بشه. اتاق پاکان ست قرمز و سفید داشت ولی اتاق من زرد وسفید.
شادی خانم وارد اتاق شد وبه اطراف نگاه کرد و با رضایت گفت: خوبه، کارت رو خوب انجام دادی.
فعلا کاری باهات ندارم برو آماده شو تا با من بیای با تعجب گفتم: کجا باید بیام خانم؟ شادی خانم درحالی که ازاتاق بیرون میرفت گفت: فرودگاه.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید