دانلود رمان فصل انار به قلم فائزه عامری با لینک مستقیم
رمان فصل انار” داستانی عاشقانه و عاطفی است که در آن زندگی یک زن به نام نارگون در دنیای سخت و پر از تلاش و دشواریهای روزمره دنبال میشود. نارگون در یک کارخانه بستهبندی مواد غذایی کار میکند که از نظر مالی تأمین است، اما از نظر عاطفی و شخصی احساس میکند در یک روزمرگی بیپایان گرفتار شده است. او با دو دختر دیگر همخانه است و همزمان با دغدغههای روزمرهاش، درگیر زندگی پیچیده مدیر کارخانه میشود که از همسر خود جدا شده است. این دو شخصیت با دنیای متفاوت و پیچیده خود، در مسیری پر از کشمکشهای عاطفی و شخصی به هم نزدیک میشوند.
نارگون در زندگیاش با چالشهای زیادی دست و پنجه نرم میکند. او روزهای خود را با کار در یک کارخانه بستهبندی مواد غذایی و تلاش برای بهبود شرایطش سپری میکند. در همین حال، مدیر کارخانه که از همسر خود جدا شده، در تلاش است تا زندگی جدیدی بسازد و از تلخیهای گذشته رهایی یابد. در میان این تحولات، نارگون به تدریج با مشکلات و پیچیدگیهای جدید روبهرو میشود که زندگیاش را به چالش میکشد. داستان این رمان از همان ابتدا با نگاههای متفاوت به مسائل عاطفی و زندگی شخصی شخصیتها به کشمکشهای درونی آنها پرداخته و روایتهایی عاشقانه و جذاب را در پیش میگیرد.
احساس میکند از شدت خوابهای درهم و برهمی که از آن موقع تا حالا دیده است سرش درد میکند. چند وقتی بود که آن کابوس لعنتی تکراری به سراغش نیامده بود. یک شب سرد زمستانی نوزادی پیچیده در یک پتو که گوشهای از خیابان خلوت افتاده و گریه میکند.
دستی به پیشانی دردناکش میکشد. هنوز صدای گریههایش را در سرش میشنود. نمیداند فلسفه این خواب چیست؟ هر چه که هست تمام حال بد عالم را به دلش میریزد، در حالی که رفتار عجیب و غریب دیشب کامران دوباره ذهنش را درگیر میکند. از جا بلند میشود و به سمت سرویس اتاق راه میافتد.
چند مشت آب سرد روی صورتش میپاشد تا کمی از ورم صورتش کم شود.
لباس و موهایش را مرتب میکند و از اتاق خارج میشود. عمارت در سکوت مطلق به سر میبرد. راهی آشپزخانه میشود و فروغ را میبیند که پشت میز چیده شده صبحانه نشسته.
آرنجهایش را روی میز گذاشته و سرش را به دستانش تکیه داده است. معلوم است که آمدنش را متوجه نشده. با صدای آرام سلام میکند تا او را نترساند.فروغ سرش را بلند میکند و با دیدنش لبخندی خفیف میزند.
سلام عزیزم… صبح بخیر.
جواب صبح بخیرش را میدهد و جلو میرود تا بنشیند. در همان حال نگاهش را از چهره درهم و چشمان قرمز فروغ نمیگیرد. مشخص است که او هم شب بهتری را نگذرانده است!
فروغ قوری چای را بر میدارد و فنجانش را پر میکند.
درد همان حال میپرسد:
تو هم مثل من دیشب خوب نخوابیدی؟
اره… بدخواب شده بودم.
از اینکه به او دروغ میگوید حس بدی دارد، ولی چارهای دیگری هم ندارد. میپرسد:
شما چطور؟فروغ قوری را کنار میگذارد و میگوید:
منم همینطور. نگاهش را تا گلوی نارگون بالا میآورد، جایی که پلاک ماهرخ قرار دارد.
سعی میکند بغضش را فرو دهد و به جایش لبخند بزند.
میشه ببینمش؟ نارگون پلاک را در دستش میگیرد و میپرسد:
این رو؟
پلکهایش را باز و بسته میکند و بعد از اینکه نارگون قفل زنجیر را باز میکند، آن را از دستش میگیرد. پلاک را کف دستش نگه میدارد و برش میگرداند.
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، میتوانید به هزاران رمان آنلاین و آفلاین دسترسی داشته باشید و داستانهای مختلف را در هر زمان و مکانی که خواستید، مطالعه کنید. این اپلیکیشن تجربهای بینظیر از خواندن رمانها را به شما ارائه میدهد.
اگر شما نویسنده رمان “فصل انار” هستید و از انتشار آن در سایت نودهشتیا ناراضی هستید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را از این سایت ارسال کنید.