رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی
دانلود رمان های عاشقانه ایرانی و خارجی با فرمت پی دی اف PDF
رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی
مطالب محبوب
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم به قلم فاطمه سالاری با لینک مستقیم

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم به قلم فاطمه سالاری با لینک مستقیم

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم به قلم فاطمه سالاری با لینک مستقیم

رمان به چشمانت مومن شدم نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : 1692

خلاصه رمان به چشمانت مومن شدم: 

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم… این رمان درباره یک گروه خوانندگی غیرمجاز با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی است که رهبرشان، حامی پرتو، به‌خاطر شغل و ظاهرش از سوی دوستان و خانواده طرد شده است. حالا او در همسایگی ترنج، دختری چادری از شیراز که برای تحصیل به دانشگاه تهران آمده، زندگی می‌کند. ترنج و حامی با دنیایی کاملاً متفاوت و عقایدی متضاد روبه‌رو هستند که…

پیشنهاد سایت شایسته بعد از دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

دانلود رمان دوباره سبز می‌شویم به قلم زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم

دانلود رمان مکار اما دلربا به قلم نیلوفر قائمی فر با لینک مستقیم

بخشی از رمان به چشمانت مومن شدم

می‌دانم که این چندمین بار بود که روی اسم “هامین من” در گوشی ضربه می‌زدم و جمله تکراری “دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد” را می‌شنیدم. گوشی را روی تخت انداختم و کتاب را برداشتم تا شاید بتوانم خودم را سرگرم کنم. نگاهم روی مطالب کتاب بود، اما حواسم تماماً پیش هامین. دو روز بود که هیچ خبری از او نداشتم. برای من که عادت داشتم هر دو ساعت یک‌بار حالش را بپرسم، این یعنی یک فاجعه!

گوشی را روشن کردم. تصویرش که روی صفحه گوشی بود، به من لبخند می‌زد. با انگشت روی صورتش دست کشیدم. دلم عجیب برایش تنگ شده بود. پشیمان بودم از هر حرفی که به او زده بودم. به دیوار تکیه دادم، سرم را روی زانوهایم گذاشتم و خودم را آرام تکان می‌دادم.

یعنی واقعاً این‌قدر از دستم ناراحت است که گوشی‌اش را خاموش کرده؟ او که همیشه می‌گفت طاقت بی‌خبری از من را ندارد. پس چطور این دو روز را تحمل کرده؟

صدای باز شدن در اتاق مرا به خودم آورد. سرم را از روی زانو بلند کردم. در کمی گیر داشت. کسی پشت در دوباره محکم‌تر فشار داد تا باز شد. نگار بود. با کف دست ضربه‌ای محکم به در زد و با عصبانیت گفت:

– تو چرا نمی‌شکنی من راحت بشم از دستت؟

نگاهش را در اتاق چرخاند. وقتی به من رسید، مکث کرد و لبخندی زد. در را بست، کفش‌هایش را درآورد و به طرفم آمد.

– احوال خانم گلی؟

لبخندی بی‌رمق زدم.
– سلام.

دکمه‌های پالتویش را باز کرد و کنارم روی تخت نشست.
– بقیه کجان؟

گوشی را برداشتم، شماره‌اش را گرفتم و باز هم جمله تکراری شنیدم. تماس را قطع کردم و شانه‌ای برای نگار بالا انداختم.
– نمی‌دونم، بیرون.

چشم‌هایش را گرد کرد و گفت:
– چه خوب شد گفتی بیرون هستن، فکر می‌کردم همه داخل کمد قایم شدن!

این‌قدر دل‌مشغول بودم که حتی لبخند نزدم. گوشی‌ام را از دستم گرفت و مشغولش شد.

یادم هست دو ساعت بعد از خواستگاری، نگار بهم زنگ زد و تبریک گفت. مجبورش کردم همان شب همه ماجرا را که چطور هامین را پیدا کرده تعریف کند. بعد از آن شب دوباره رابطه‌مان مثل قبل صمیمی شد. برای مراسم نامزدی‌ام در شیراز نتوانست بیاید و دو روز قبل از عقد هم عمه پدرش که شمال زندگی می‌کرد فوت شد. مجبور بود به آنجا برود و در هیچ‌کدام از مراسم‌های من شرکت نکرد.

با صدای نگار از افکارم بیرون آمدم.
– هوم؟ چی گفتی؟

– کجایی؟ می‌گم این عکس رو کی از هامین گرفتی؟

عادت داشت هر وقت من را می‌دید، گالری گوشی‌ام را شخم بزند تا عکس‌های جدیدم را پیدا کند. با دیدن عکسی که همان روز در کارخانه از او گرفته بودم، آهی کشیدم.
– توی کارخانه گرفتم.

نگاه دقیقی به من انداخت.
– چته پنچری؟

دوباره آه کشیدم.
– با هامین قهرم.

چشم‌هایش را گرد کرد و با لحن شوخی گفت:
– اوه، گفتم چی شده دختر لوس! نترس، الان زنگ می‌زنه، تو هم خر کیف می‌شی و قهرت یادت می‌ره.

با ناامیدی گفتم:
– زنگ نمی‌زنه، دو روزه که ازش بی‌خبرم.

پوزخندی زد.
– دو روز؟ پس عجایب هفتگانه جهان به عجایب هشتگانه تبدیل شد!

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

خلاصه کتاب
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم... این رمان درباره یک گروه خوانندگی غیرمجاز با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی است که رهبرشان، حامی پرتو، به‌خاطر شغل و ظاهرش از سوی دوستان و خانواده طرد شده است. حالا او در همسایگی ترنج، دختری چادری از شیراز که برای تحصیل به دانشگاه تهران آمده، زندگی می‌کند. ترنج و حامی با دنیایی کاملاً متفاوت و عقایدی متضاد روبه‌رو هستند که...
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
کامنت ها

تبلیغات متنی
درباره سایت
رمان vip مرجع دانلود و خرید رمان های ممنوعه، رمان های بدون سانسور، رمان های اروتیک، رمان های بزرگسال، رمان های کمیاب، رمان های ایرانی، دانلود رمان های عاشقانه pdf و خرید پی دی اف رمانه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.