دانلود رمان دوباره سبز میشویم… فلورا صدر، مهندس رشتهی گیاهپزشکی، در دوران نوجوانی شیفتهی دوست برادرش، ونداد آژند، میشود. عشقی یکطرفه که با مهاجرت ونداد ناکام میماند. فلورا که تحت تأثیر مهرش به او قرار گرفته، همان رشتهای را در کنکور انتخاب میکند که ونداد از آن فارغالتحصیل شده بود.
حالا، پس از هشت سال، ونداد بازگشته است؛ این بار بهعنوان استاد در همان دانشگاهی که فلورا دوران طرح پایاننامهاش را میگذراند. او بیخبر از این است که شاگرد سختکوشش، سالهای زیادی را در سکوت عاشقش بوده است. اکنون همکاری آنها در یک طرح تحقیقاتی، عشقی را که سالها در دل فلورا پنهان بوده، دوباره زنده میکند.
صدای رعد بلند، لحظهای حواسش را پرت کرد و من توی همان لحظه صورتش را خوب تماشا کردم. کاش یک روز آنی میشدم که میتوانست اخمهایش را باز کند. این بارون لعنتی چرا بند نمیآد؟ خون زخم تو هم مثل این بارون بند نیومدنیه!
نگاه دردآلود و رنجیدهام دوباره دوخته شد به درختان بلوطی که در حاشیهی دیدم بودند. بیاهمیت به سکوتم، دستش را کشید روی آن زخمی که دردش تازه آرام گرفته بود و باز داد آن خراش را درآورد. درهم شدن چهرهام را دید که زمزمه کرد:
ــ درد داری؟
لبهایم را محکم به هم چسباندم تا چیزی نگویم، اما رعد بعدی باعث شد “لعنتی” زمزمه کند و همزمان با برخاستن از جایش نجوا کند:
ــ تقصیر بیاحتیاطی خودت بود و سعی نکن با اون نگاهت بهم عذابوجدان بدی!
***
ــ با این چوبا نمیشه آتیش روشن کرد.
شنیدمش، اما به سمت او نچرخیدم. دلم میخواست به رشتهکوههای مقابلم خیره بمانم، به زاگرس باشکوه، به مادرِ طبیعت که مثل او دل آدمها را نمیشکاند.
ــ بذار ببینمت.
تکان نخوردم، اما او مرا دور زد، نشست مقابلم و آن نگاهی که دیوانهام میکرد را دوخت به زخمی که روی پیشانیام جا خوش کرده بود و حتی نمیدانستم چه ظاهری پیدا کرده است.
صدای رعد بلند، لحظهای حواسش را پرت کرد و من توی همان لحظه صورتش را خوب تماشا کردم. کاش یک روز آنی میشدم که میتوانست اخمهایش را باز کند.
ــ این بارون لعنتی چرا بند نمیآد؟ خون زخم تو هم مثل این بارون بند نیومدنیه!
نگاه دردآلود و رنجیدهام دوباره دوخته شد به درختان بلوطی که در حاشیهی دیدم بودند. بیاهمیت به سکوتم، دستش را کشید روی آن زخمی که دردش تازه آرام گرفته بود و باز داد آن خراش را درآورد. درهم شدن چهرهام را دید که زمزمه کرد:
ــ درد داری؟
لبهایم را محکم به هم چسباندم تا چیزی نگویم، اما رعد بعدی باعث شد “لعنتی” زمزمه کند و همزمان با برخاستن از جایش نجوا کند:
ــ تقصیر بیاحتیاطی خودت بود و سعی نکن با اون نگاهت بهم عذابوجدان بدی!
این بار نگاهش کردم، با همان چشمان سرخ که هنوز خیس بودند و لرزی که تمامی نداشت. نگاهی که چهرهاش را سختتر کرد و چشمانش را کلافه بست و باز کرد.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود رمان دوباره سبز میشویم... فلورا صدر، مهندس رشتهی گیاهپزشکی، در دوران نوجوانی شیفتهی دوست برادرش، ونداد آژند، میشود. عشقی یکطرفه که با مهاجرت ونداد ناکام میماند. فلورا که تحت تأثیر مهرش به او قرار گرفته، همان رشتهای را در کنکور انتخاب میکند که ونداد از آن فارغالتحصیل شده بود.
حالا، پس از هشت سال، ونداد بازگشته است؛ این بار بهعنوان استاد در همان دانشگاهی که فلورا دوران طرح پایاننامهاش را میگذراند. او بیخبر از این است که شاگرد سختکوشش، سالهای زیادی را در سکوت عاشقش بوده است. اکنون همکاری آنها در یک طرح تحقیقاتی، عشقی را که سالها در دل فلورا پنهان بوده، دوباره زنده میکند.