دانلود رمان نجیب بی آبرو به قلم هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم
دانلود رمان نجیب بی آبرو…حورا، تک دختر حاج فتاح، روحانی معتمد محل، چهل روز بعد از مرگ نامزدش آرش، متوجه میشود که باردار است. هیچکس باور ندارد که این نطفه حلال و از همسر صیغهاش بوده. اما امیریل، برای حفظ یادگاری پسرخالهاش آرش، پیشنهاد ازدواج به حورا میدهد…
بعد از آن که از روی ناچاری اجازه خواستگاری را داد، هر دو با خوشحالی آنجا را ترک کردند. قرار شد فردا شب، همراه با کل خانواده بیایند تا تصمیمگیری برای حورا راحتتر شود. پوشک امیرعلی را عوض کرد و فرزند خوابآلودش را روی تشک گذاشت. از زمانی که غیر از شیر خودش، از شیرخشک هم استفاده میکرد، آرامتر شده بود و بیشتر میخوابید. شیر خودش به تنهایی کفاف شکم امیرعلی را نمیداد. همانجا زانو زد و نگاهش کرد. بوسهای روی مشتهای بسته امیرعلی زد و به حرفهای هانیه و مادرش فکر کرد.
***
عطر گلاب و بوی حلوایی که فضا را پر کرده بود، حالش را بیشتر از قبل بهم میزد. اصلاً این روزها به طرز عجیبی دائماً حالت تهوع داشت، اما تصور میکرد از شدت غمی است که مرگ آرش به جانش زده. با یادآوری نبود آرش، باز هم مانند چهل روز پیش بغض کرد و در دل ضجه زد. اما نایی برای باریدن نداشت. و البته اجازهای!
آرشِ جوانمرگش، تنها نامزد به اصطلاح صیغهایاش نبود. او رفیقش بود، همراهش، قدرتش، کلامش… آرش در چند ماه اخیر، همه کس او شده بود. هنوز هم رفتنش را باور نداشت. درست یک ماه قبل از مراسم عروسیشان، آن هم زمانی که خودش را خوشبختترین عروس دنیا میپنداشت، دامادش را از دست داد.
نتوانست طاقت بیاورد. فضای سنگین قصر ارجمندیها، حتی اجازه نمیداد از ته دل اشک بریزد و مویه بکند. آخر، در شانشان نبود. ارجمندیها حتی جنس غمشان هم فرق میکرد. نگاهی به مادر شوهر جوانش انداخت. دستمال کوچکی دستش بود و با آن، هرزگاهی چند قطره کوچک اشکش را پاک میکرد. با موهای بلوند و جواهرات قیمتی که از سر و سینهاش آویزان بودند، شباهتی به مادری که تنها فرزندش را از دست داده نبود.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید