دانلود رمان امیدی دوباره به قلم کاراگل با لینک مستقیم
دانلود رمان امیدی دوباره… بهار شمس، وکیل تازهکار و طلاقگرفتهای است که یک دختر دارد. روزی در جریان یکی از پروندههایش با کارن عیشی آشنا میشود. کارن تلاش میکند تا با پول بهار را بخرد، اما موفق نمیشود و در نهایت پرونده را میبازد. چند ماه بعد، بهار به عنوان وکیل در یک شرکت جدید مشغول به کار میشود که کارن یکی از سهامداران آن است…
منشی با دیدن بهار از جایش بلند شد و سلام کرد.
بهار با لبخند جوابش را داد و گفت: «یه دمنوش برا من میاری، بیزحمت؟»
– «چشم، الان میارم اتاقتون!»
بهار تشکر کرد و وارد اتاقش شد. کیفش را روی میز گذاشت و خودش را روی صندلی رها کرد.
بدنش را کشید و نفسش را محکم به بیرون فوت کرد.
نگاهش را به سقف داد و ذهنش به سمت کارن رفت. از صبح پیام نداده بود و خبری از او نداشت.
صاف روی صندلی نشست و موبایلش را از کیفش بیرون آورد.
وارد صفحهی چتشان شد و پوست لبش را جوید.
یکبار هم اول او پیام بدهد، طوری نمیشود. فقط میخواست حالش را بپرسد!
با تردید تایپ کرد: «سلام، خوبی؟»
پیام را ارسال کرد و صفحهی موبایلش را بست.
کمی بعد، چند تقه به در اتاق خورد و منشی وارد شد.
لیوان دمنوش را به دستش داد و گفت: «ببخشید، میشه یکم باهاتون حرف بزنم؟»
بهار در حالی که قلپی از دمنوشهای همیشه خوشمزهاش میخورد، سری تکان داد و دستش را به سمت صندلی گرفت.
لیوان را پایین آورد و گفت: «حتما، بشین.»
منشی روی صندلی مقابلش نشست و در حالی که لبخندی روی صورتش بود، با خجالت دستی به مقنعهاش کشید:
– «راستش خانوم شمس، من… تقریبا یه هفتست که فهمیدم حاملهام.»
بهار لبخند پررنگی زد و با هیجان گفت: «مبارکه عزیزم، خیلی خوشحال شدم برات.»
– «مرسی… راستش همسرم میگه این چند ماه بهتره تو خونه استراحت کنم…»
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)