دانلود رمان خانم دو وینتر به قلم سوزان هیل با لینک مستقیم
دانلود رمان خانم دو وینتر… زندگی خانم دو وینتر که با ماکسیم مرموز ازدواج کرده است، باید شاد و کامل باشد، اما شبح انتقامجو ربکا، همسر اول ماکسیم، همچنان سایهٔ طولانی خود را بر سر آنها میاندازد. پس از بیش از ده سال غیبت، به انگلیس برگشتهاند. بهنظر میرسد که سرانجام، خوشبختی نصیب آنها خواهد شد.
از همه بدتر، فوراً فهمیدم، حتی پیش از آن که مغزم آکنده از پرسشها شود،
چنانکه سیلابی به گاه طوفان، صخرهها را در بر بگیرد، حتی پیش از آن که واقعاً بترسم، آری دانستم از همه بدتر این است که باید این بار را تنهای تنها به دوش کشم؛
در تمام دنیا، حتی یک نفر هم نبود که بتوانم این را با او در میان گذارم.
اما بعد، پس از آن که زخم اولیهٔ خنجر را دریافت کردم، ترس و وحشت از راه رسید.
طوری که دچار ضعف و سرگیجه شدم و ناچار در گذرگاه کنار گور بئاتریس و گلهای بر هم انباشته نشستم و سر به زانو نهادم.
حالم بهتر شد، احساس کردم که قلبم باز به تندی میتپد و خون به سرم برمیگردد.
به سرعت بلند شدم، مبادا کسی آمده و مرا دیده باشد، احساس حماقت و سردرگمی میکردم؛ اما کسی نبود،
حیاط کلیسا مثل وقتی که آمده بودم، آرام و خالی بود و آفتاب صبحگاهی بر آن میتابید.
فقط توکای سیاه یکی دو بار از بوته برگ بو نغمه هشداردهندهاش را سر داد.
حلقه گلهای سفید از خود بیخودم کرد، نمیخواستم دوباره نگاهش کنم، در عین حال نمیتوانستم از آن چشم برگیرم؛
از آن گذشته، چنان زیبا بود که ناچار نگاهش کردم.
زیبا، لطیف و بینقص. به آن خیره شدم، اما شاید وقتی با عجله زانو میزدم، کارت را پشت و رو کرده باشم، چه، دیگر نوشته را ندیدم.
بعد عقب رفتم و از آن دور شدم، انگار گیاهی زهرآلود باشد و افسانهای، چنان مسموم که اگر حتی دستم به آن بخورد، خواهم افتاد و جان خود را خواهم سپرد.
پشت به آن کردم، به گور و همه گلهای خوشرنگ و بیهوده، و به سرعت کورهراه شنی را دور زدم و به طرف کلیسا رفتم. باز بود. کسی آنجا نبود…
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)