دانلود رمان رقص های بی ناز به قلم مهین امراللهی با لینک مستقیم
دانلود رمان رقص های بی ناز… سدنا به خاطر مشکلات مالی خانواده و محدودیتها عاشق پسری خوشگذرون میشود و آن پسر را بت خود میداند، ولی با رها کردن آن پسر، سدنا برای ترس از حرفهای بقیه کاری میکند که شاید بخشودنی نباشد…
از درد یا بیخوابی صورتم پف کرده بود؟
بدنم از بیخوابی درد میکرد یا ضربات دیشب؟
به در بسته زل زدم و هنوز باز نشده بود. دیشب کجا رفت و چه بلایی سرم آمده بود؟
دستهایم را روی زمین نهادم و آرام بلند شدم. استخوانهای بدنم از ثابت نشستن چند ساعته فریاد زدند.
دستم را پشت کمرم گذاشتم و آرام قدم برداشتم.
قیافه آرایش پخش شده و موهای پریشونم بیچارهترین زن تاریخ را رقم زده بود.
وحشت داشتم…
تجربه ترسیدن کنار علیرضا اولین تجربهام بود و طعمش را چشیده بودم.
در اتاق را گشودم و به هال که نور خورشید وسطش تابیده بود، زل زدم. اینجا هم نبود.
کل خانه نقلی را گشتم و ناامید به اپن تکیه زدم و به تلویزیون خاموش خیره شدم.
سرم آویزان شد و طاقتم شکست. با زانو روی زمین نشستم و بلند ضجه زدم: “خدا بسه!”
چرا پسرها تاوان ندارند؟
دلم داشت از این بیعدالتی از هم پاشیده میشد.
دستم را مشت کردم و نالیدم: “چرا تو این داستانها گناه پای دختر نوشته میشه؟”
خدا، خیلی مردم بیانصافند.
دستهای بیحسم اطراف سرم را گرفتند و از این زندگی گله کردم. مویه سر دادم و ضجه زدم برای تنهاییم. هق هق زدم.
برای بدنی که درد میکرد و کسی را نداشتم تا دردهام را مداوا کند.
درد بین سلولهایم پیچید و آخم را بلند کرد. صاف نشستم.
دستم را روی پهلوم فشار دادم و اشکهایی که حالا از درد بودند، بیرون آمدند.
بدنم کوفته بود و نشستنم تا صبح به آن افزوده بود.
دستم را دراز کرده و بند اپن را باز کردم و با صورت جمع شده برخاستم.
قدم اول را طی نکردم که صدایش از پشت وارد گوشم شد و پاهایم خشک شد…
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)
دانلود رمان رقص های بی ناز... سدنا به خاطر مشکلات مالی خانواده و محدودیتها عاشق پسری خوشگذرون میشود و آن پسر را بت خود میداند، ولی با رها کردن آن پسر، سدنا برای ترس از حرفهای بقیه کاری میکند که شاید بخشودنی نباشد…