رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی
دانلود رمان های عاشقانه ایرانی و خارجی با فرمت پی دی اف PDF
رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی
مطالب محبوب
دانلود رمان دیوار آهنی به قلم فاطمه خادمی با لینک مستقیم

دانلود رمان دیوار آهنی به قلم فاطمه خادمی با لینک مستقیم

دانلود رمان دیوار آهنی به قلم فاطمه خادمی با لینک مستقیم

رمان دیوار آهنی نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه، پرستاری، درام

تعداد صفحات : ۱۵۸

خلاصه رمان دیوار آهنی:

دانلود رمان دیوار آهنی.

ریما، دختری که به خاطر اتفاقی بی‌ارزش و پوچ از خانواده‌اش طرد شده، اتفاقی که در آن بی‌گناه‌ترین فرد، خودش است.

او حالا پرستار کودکی کوچک می‌شود، اما… پدر آن کودک چه کسی است؟!
پدری که عشق قدیمی و فراموش‌نشدنی ریماست!

پیشنهاد شایسته بعد از دانلود رمان دیوار آهنی

دانلود رمان هایکا به قلم الناز بوذرجمهری با لینک مستقیم

دانلود رمان گرگم به هوا به قلم مریم روح پرور با لینک مستقیم

دانلود رمان یار و یاور به قلم آسمان۶۵ با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان دیوار آهنی

داشتم از پله‌ها پایین می‌رفتم که صدای جر و بحثی از اتاق سامیار و نرگس توجهم را جلب کرد. صدا از پشت در نیمه‌باز به گوش می‌رسید. با کنجکاوی به سمت اتاق رفتم و گوش تیز کردم. حرف‌هایی که شنیدم، شوکه‌ام کرد.

ــ سامیار، چرا نمی‌فهمی؟ می‌خوام طلاق بگیرم.

ــ فکر کردی من خیلی خوشحالم که تو زنمی؟ پس هم خودتو خلاص کن، هم منو.

ــ تو اگه به فکر آتریسا نیستی، من هستم! اون دختر منه، با این کارمون بهش صدمه می‌زنیم. بذار بزرگ‌تر بشه بعد…

ــ دختر؟ آره دخترت!

ــ یعنی چی؟

ــ نمی‌دونم، سامی جون…

صدای قدم‌هایشان که نزدیک شد، سریع از در فاصله گرفتم. قلبم تند می‌زد. یعنی این دو نفر همدیگر را دوست ندارند؟ پس چرا…؟

کلی سؤال در ذهنم می‌چرخید. به حیاط رفتم و به آتریسا که آرام بازی می‌کرد خیره شدم.

ملوک خانم آمد و با صدایی آرام گفت:
ــ امشب نرگس خونه نیست.

بی‌تفاوت جواب دادم:
ــ خوب؟

ــ امشب باید استارت رو بزنی!

ــ یعنی چی؟

ــ یعنی نداره، کار خاصی نمی‌خواد انجام بدی. فقط…

طبق حرف‌های ملوک خانم، آتریسا را خواباندم. مانتو و شالم را پوشیدم و نگاهی به ساعت مچیم انداختم. ساعت دو نیمه‌شب بود. با تردید از اتاق بیرون رفتم.

پله‌ها را پایین می‌رفتم که برق رفت. همه‌چیز طبق نقشه بود، اما ترسیده بودم. از بچگی از تاریکی وحشت داشتم. نفس عمیقی کشیدم و خودم را آرام کردم. به اتاق سامیار و نرگس رسیدم.

آرام در را باز کردم و قدم به داخل گذاشتم. هنوز دستم به در بود که یک‌دفعه کسی محکم هلم داد و به در کوبیده شدم. درد شدیدی در پهلویم پیچید. هنوز نفسم جا نیفتاده بود که صدای خشدار سامیار در گوشم پیچید:
ــ اینجا چه کار می‌کنی؟

برگشتم سمتش و تکیه‌ام را به در دادم. از روشنایی کم بیرون، اتاق نیمه‌روشن شده بود و توانستم چشمان خاکستری‌اش را ببینم.

نگاهش سنگین بود. سرم را بالا گرفتم و به چشم‌هایش خیره شدم. آرام و با لکنت گفتم:
ــ داشتم می‌رفتم که برق راهرو رفت. منم به اولین اتاقی که رسیدم اومدم داخل، ولی فکر کنم…

ادامه حرفم را خوردم. سرم را پایین انداختم. خدا را شکر که برق نبود، وگرنه رنگ صورتم همه‌چیز را لو می‌داد.

عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

خلاصه کتاب

دانلود رمان دیوار آهنی. ریما، دختری که به خاطر اتفاقی بی‌ارزش و پوچ از خانواده‌اش طرد شده، اتفاقی که در آن بی‌گناه‌ترین فرد، خودش است.

او حالا پرستار کودکی کوچک می‌شود، اما... پدر آن کودک چه کسی است؟! پدری که عشق قدیمی و فراموش‌نشدنی ریماست!

لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
کامنت ها

تبلیغات متنی
درباره سایت
رمان vip مرجع دانلود و خرید رمان های ممنوعه، رمان های بدون سانسور، رمان های اروتیک، رمان های بزرگسال، رمان های کمیاب، رمان های ایرانی، دانلود رمان های عاشقانه pdf و خرید پی دی اف رمانه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.