دانلود رمان مادمازل به قلم حدیث افشارمهر با لینک مستقیم
دانلود رمان مادمازل.. من کاترین هانسلم، دختر دورگهٔ روسی-ایرانی. تنها یک عضو از خانوادهام باقی مانده بود؛ آن هم نانا، خالهٔ تنهای من. اما همهچیز وقتی پیچیده شد که وارد دانشگاه شدم و با استاد ادبیات، آریا وثوق، آشنا شدم.
او مرموز بود، ساکت و موذی، اما پشت آن چهرهٔ بهظاهر آرامش رازهایی نهفته بود.
مثلاً چه به روز راضیه، نامزد سابق آریا، آمده بود؟
چه کسی خبر دارد؟ همه یا هیچکس؟
اگر همه خبر دارند، پس چرا هیچچیز به روی خودشان نمیآورند؟
نباید امروز دیر میرسیدم، برعکس دو روز پیش.
اگه اون موقع توی کلاس بودم، شاید میتونستم جلوی پخش شدن عکسهای فتوشاپشده یا عکسهایی که توی مهمونیها با لباسهای جشن گرفته شده بود، بگیرم.
دیگه این رو فهمیده بودم که لباس باز پوشیدن برای مراسم و جشنها، بهخصوص جشن هالووین که لباس پرستار خونی رو پوشیده بودم، مناسب نیست.
یکم برام آزاردهنده بود که من رو با فکرهای منفی یاد میکنن.
این مسئله قبلاً برام مهم نبود، یعنی اصلاً مهم نبود. ولی اینجا؟ مهم شده بود.
این تفکر جدید من، مربوط به عقیده و ذهنیت مردم این جامعه بود.
نفسم رو فوت کردم و سوار ماشین شدم.
از ته دل خوشحال بودم که امروز دیر نرسیدم.
از ماشین پیاده شدم و به سمت کلاس رفتم.
سر و صداهای زیادی از کلاس بیرون میاومد.
همین که در رو باز کردم، موشک کاغذی از جلوی صورتم با سرعت رد شد.
نگاهها روی من ثابت شد. انگار همه از دیدنم متعجب شده بودن.
ممکن بود به خاطر حضورم باشه، یا شاید برای رنگ موی جدیدم. البته من روی گزینهٔ اول بیشتر اصرار داشتم.
در هر حال، با خونسردی در رو بستم و به سمت صندلیهای آخر کلاس به حرکت در اومدم.
صدای پچپچها به گوشم میرسید:
– این با چه رویی اومده؟
– ایول بابا، عجب شجاعتی.
– چیش شبیه اون بلوند سینما شده.
– مرلین مونرو… الحق که هم باطنش هم ظاهرش مثلشه.
مرلین مونرو؟!
حرفهای صبح نینا رو به یاد آوردم.
میگفت قیافهام خیلی براش آشنا شده بود.
اون هم مثل بقیه من رو شبیه مرلین مونرو دیده…
دانلود رمان مادمازل.. من کاترین هانسلم، دختر دورگهٔ روسی-ایرانی. تنها یک عضو از خانوادهام باقی مانده بود؛ آن هم نانا، خالهٔ تنهای من. اما همهچیز وقتی پیچیده شد که وارد دانشگاه شدم و با استاد ادبیات، آریا وثوق، آشنا شدم.
او مرموز بود، ساکت و موذی، اما پشت آن چهرهٔ بهظاهر آرامش رازهایی نهفته بود.
مثلاً چه به روز راضیه، نامزد سابق آریا، آمده بود؟
چه کسی خبر دارد؟ همه یا هیچکس؟
اگر همه خبر دارند، پس چرا هیچچیز به روی خودشان نمیآورند؟