رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی
دانلود رمان های عاشقانه ایرانی و خارجی با فرمت پی دی اف PDF
رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی
مطالب محبوب
دانلود رمان هذیون به قلم فاطمه سآد با لینک مستقیم

دانلود رمان هذیون به قلم فاطمه سآد با لینک مستقیم

دانلود رمان هذیون به قلم فاطمه سآد با لینک مستقیم

رمان هذیون نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : ۱۲۹۰

خلاصه رمان هذیون:

دانلود رمان هذیون… آرنجم را به زمین تکیه دادم و با سختی نیم‌خیز شدم تا بتوانم بنشینم. یقه لباسم را در مشتم فشردم و در حالی که نفس‌نفس می‌زدم، سرم را به دیوار تکیه دادم.

ساق دستم تیر می‌کشید، رد ناخن‌ها روی پوست قرمز و خط‌خطی‌اش جا مانده بود. با هر حرکتی که به دستم می‌دادم، دردی شدید در مچم می‌پیچید و ریتم نفس‌هایم را ناخودآگاه تندتر می‌کرد. اما تمام این دردها در برابر زخمی که در قلبم بود، هیچ به حساب می‌آمد.

بوی غذای سوخته فضای خانه را پر کرده بود و تلفن بی‌وقفه زنگ می‌خورد. اما ذهنم چنان خالی بود که حتی نمی‌توانستم دست و پایم را راهنمایی کنم چه کاری باید انجام دهند…

پیشنهادی بعد از دانلود رمان هذیون

دانلود رمان دیوار آهنی به قلم فاطمه خادمی با لینک مستقیم

دانلود رمان هایکا به قلم الناز بوذرجمهری با لینک مستقیم

دانلود رمان گرگم به هوا به قلم مریم روح پرور با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان هذیون

پلک زدم و سعی کردم با تنگ کردن چشم‌هایم اسم کتابی که جلد سبز داشت را بخوانم، اما باز هم نتواستم.

ابرهای سیاه، چشم‌هایم را پوشانده بودند. چرا چشم‌هایم این‌قدر ضعیف شده بود؟

رد شدن پسری از جلوی من باعث شد برای یک لحظه دیدم طوسی شود و رنگ تیشرتش جلوی چشمم برود.

سرم را کج کردم و نگاه متفکرانه‌ای به پشت سرش انداختم که قدم‌هایش از من دور می‌شد.

جلوی در شیشه‌ای کتاب‌فروشی ایستاد، برگشت و نگاهم کرد.

بین لب‌هایش فاصله‌ای انداخت، سپس یک ثانیه بعد دوباره آنها را فشرد و رفت. همه‌ی کوچه‌های جهان از چشمم افتادند.

دستم را به لبه قفسه کنارم گرفتم و کمی دولا شدم، سعی کردم با کشیدن نفس‌های کوتاه کنترل خود را به دست بگیرم.

قلبم دچار جنایتی پنهان شده بود. قلبم قضاوت شده بود و درد می‌کرد از شلاق‌هایی که کلمات به پیکرش کوبیده بودند.

صدای زنگوله بالای در، نگاهم را بالا کشید. پندار وارد شد و چشمم تیر کشید.

سرش را چرخاند سمت جایی که همیشه آنجا می‌نشستم و صدام زد:
ــ من اومدم، نور چشم‌هام کجایی؟

دستم را به چشمم کشیدم و اشکم را پاک کردم. فرشته نجات قلبم آمده بود!

ــ پیترپن، بیا نجاتم بده از این حس بد.

چرخید و نگاهش گره خورد به نگاه خیس من. با دیدن این حالتم، اخم روی صورتش تیره شد.

اومد و قبل از اینکه چیزی بگوید، لبه پیرهنش را که باز گذاشته بود و زیرش تیشرت پوشیده بود، در مشتم گرفتم و پیشانی‌ام را به جایی که قلبش پشت آن پناه گرفته بود چسباندم…

عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

خلاصه کتاب

دانلود رمان هذیون... آرنجم را به زمین تکیه دادم و با سختی نیم‌خیز شدم تا بتوانم بنشینم. یقه لباسم را در مشتم فشردم و در حالی که نفس‌نفس می‌زدم، سرم را به دیوار تکیه دادم.

ساق دستم تیر می‌کشید، رد ناخن‌ها روی پوست قرمز و خط‌خطی‌اش جا مانده بود. با هر حرکتی که به دستم می‌دادم، دردی شدید در مچم می‌پیچید و ریتم نفس‌هایم را ناخودآگاه تندتر می‌کرد. اما تمام این دردها در برابر زخمی که در قلبم بود، هیچ به حساب می‌آمد.

بوی غذای سوخته فضای خانه را پر کرده بود و تلفن بی‌وقفه زنگ می‌خورد. اما ذهنم چنان خالی بود که حتی نمی‌توانستم دست و پایم را راهنمایی کنم چه کاری باید انجام دهند...

لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
کامنت ها

تبلیغات متنی
درباره سایت
رمان vip مرجع دانلود و خرید رمان های ممنوعه، رمان های بدون سانسور، رمان های اروتیک، رمان های بزرگسال، رمان های کمیاب، رمان های ایرانی، دانلود رمان های عاشقانه pdf و خرید پی دی اف رمانه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان های وی آی پی | دانلود رمان های بدون سانسور | دانلود رمان عاشقانه ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.