دانلود رمان گرگم به هوا… همه چیز از یک سفر تفریحی شروع شد؛ سفری که قرار بود یادگاری از لحظات خوش و به یاد ماندنی باشد، اما به فاجعهای تبدیل شد که همه را به وحشت انداخت. غزل شکیبا، وکیل پایه یک دادگستری، به همراه چند نفر دیگر به جزیره کیش سفر کرده بود. اما وقتی قایقشان در میانه دریا خراب شد، همه چیز به هم ریخت.
۱۲ روز دوری از دنیای بیرون، ۱۲ روز بیخبری از همه چیز، ۱۲ روز تنها با یک مرد قایقران در جزیرهای کوچک و پرت، دور از هرگونه ارتباط با دنیای بزرگ و پرهیاهو. در این مدت، غزل و قایقران مجبور شدند برای بقا با هم کنار بیایند و در دل دریا، روزهای پر تنش و مشقتبار را بگذرانند.
این سفر که قرار بود خاطرهای خوش باشد، به یک آزمون طاقتفرسا تبدیل شد. غزل در میان دریا و در یک وضعیت بحرانی با چالشهای روانی و جسمی روبهرو شد که هیچکدام از آنها قابل پیشبینی نبود.
آریا نگاهی کوتاه به سهیل انداخت. صورتش از اشک خیس بود و با دقت و خشونت بیل را در خاک فرو میبرد و درون قبر میریخت. هر حرکتش گویی تلاش برای از بین بردن بار سنگینی بود که به دوش داشت. نیم نگاهی به خواهر سهیل انداخت که همراه شوهرش ایستاده بود و به آرامی گریه میکرد. آریا نیشخندی زد و با شدت بیشتری بیل را به خاک فشرد و دوباره آن را در قبر ریخت.
کارشان رو به اتمام بود. آریا نفس عمیقی کشید و دستش را به سرش کشید تا خاکهای پخش شده را بتکاند. لحظهای سرش را بلند کرد و مردی خوش پوش را دید که به سمتشان میآید. چشمانش تنگ شد و با شتاب چرخید. چوب بیل را در دستش محکمتر فشرد و صدای سهیل را شنید: «آریا اینجا…»
آریا با سرعت به سمت او چرخید و آرام گفت: «امید، فقط امید صدام کن.»
سهیل متعجب نگاهش میکرد اما احساس حضور کسی باعث شد که او هم به سرعت سر بچرخاند. با دیدن فرهاد شکیبا، چشمانش باز شد. وقتی دید که فرهاد با دامادشان دست میدهد، نیشخندی زد و زیر لب گفت: «پس رفیق اینی!»
لحظهای به آریا نگاه کرد که پشت به قبر، کارش را انجام میداد. چشمان سهیل ریز شد و ذهنش درگیر سوالی بود: یعنی شکیبا اینجا بوده که اینطور سری گفته بود «امید» صدایش کند؟
آریا صدای فرهاد را میشنید که به خواهر سهیل تسلیت میگفت. سهیل زانو زد و پارچهای روی خاک قبر مادرش پهن کرد. فرهاد نیم نگاهی به آن دو نفر که بالای قبر بودند انداخت و گفت: «غزل هم خیلی ناراحت شد، اما میدونید که شرایط روحی خوبی نداره.»
سهیل با ناراحتی سر تکان داد و گفت: «آره، دوست داشتم بیام ببینمش اما متاسفانه…»
«غزل زیاد حالش خوب نیست، من واقعاً نگرانشم.»
سهیل سرش را به سمت آریا چرخاند و لحظهای به دستهای مشت شده و رگ گردن او نگاه کرد. تعجب کرد و بعد باز سرش را به سمت شکیبا چرخاند. با ناراحتی گفت: «غزل که خیلی قویه، آقا فرهاد. بعدم اون دختر آرومی نیست. حتماً همین روزا خوب میشه و همه چیز تموم میشه.»
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)
دانلود رمان گرگم به هوا... همه چیز از یک سفر تفریحی شروع شد؛ سفری که قرار بود یادگاری از لحظات خوش و به یاد ماندنی باشد، اما به فاجعهای تبدیل شد که همه را به وحشت انداخت. غزل شکیبا، وکیل پایه یک دادگستری، به همراه چند نفر دیگر به جزیره کیش سفر کرده بود. اما وقتی قایقشان در میانه دریا خراب شد، همه چیز به هم ریخت.
۱۲ روز دوری از دنیای بیرون، ۱۲ روز بیخبری از همه چیز، ۱۲ روز تنها با یک مرد قایقران در جزیرهای کوچک و پرت، دور از هرگونه ارتباط با دنیای بزرگ و پرهیاهو. در این مدت، غزل و قایقران مجبور شدند برای بقا با هم کنار بیایند و در دل دریا، روزهای پر تنش و مشقتبار را بگذرانند.
این سفر که قرار بود خاطرهای خوش باشد، به یک آزمون طاقتفرسا تبدیل شد. غزل در میان دریا و در یک وضعیت بحرانی با چالشهای روانی و جسمی روبهرو شد که هیچکدام از آنها قابل پیشبینی نبود.