دانلود رمان خدای یارا به قلم مریم نامنی با لینک مستقیم
دانلود رمان خدای یارا… رمان راجب یه دختریه که قاتله و خارج از ایران زندگی میکنه طی یه سری اتفاقات با افرادی آشنا میشه که به ایران با وحشت برمیگرده…. استارت ماجرا میخوره.
قاضی محکم دستهی آن ابزاری که در کودکی آن را چکش به یاد داشت در دست گرفت. حتی حالا هم با آن زمان تفاوتی ندارد. اسم آن ناقوس مرگ را نمیداند! فقط میداند صدای او هنجار است روی مغزش که از درد در پستوی سرش مچاله کرده خود را. روی میز کوبیده شد… سه بار، همزمان با صدای دادگاه. خبرنگارها عکس میگرفتند و محاکمه را با لذت ضبط میکردند. صدای قاضی برخواست و رعشه به تنش انداخت، رخسار او را سفید کرد:
– دادگاه به شمارهی پروندهی ۱۶۸۷۷۹ رسمی است و به کیفرخواست رسیدگی میشود. سرکار خانم یارا توکل که به جرم قتل جناب آقای… (سرش سوت کشید، نام او چه بود؟) در این دادگاه محاکمه میشوند. حکم مذکور بدین وسیله است که سرکار خانم یارا توکل به اشد مجازات رسیده و طناب دار حکم اجرایی میباشد. ختم جلسه.
سقوط را از پرتگاهی حس کرد و با وحشت از روی بالشت ملافهی سفید خیسش خیز برداشت و نعره زد:
– آخ!
محکم دست راستش را دور گردنش قاب کرد و نفس کشیدن را فراموش میکرد وقتی حتی کابوسش را میدید. پتو را کنار زد و با بلیز شلوار سادهی مخصوص خوابش کنار پنجره رفت و محکم درب آن را باز کرد.
نفسش را با حرص بیرون فرستاد و اکسیژن را در ریهاش مهمان کرد. موهای فرپشتش را پشت گوش زد و به آسمان نگاه کرد. هوا ابری بود، نیمه شب بود و هوای سرد سرزمین غربت را به جان خرید، اما از خواب وحشتناک خود دوری میکرد. خوابی که یادآور کشورش بود و بیرحمیهایی که هنوز بعد از یک سال روی قفسهی سینهاش سنگینی میکرد…
بغض کرد، دمی گرفت و به آسمان چشم دوخت و زیر لب نجوا کرد:
– بگو کجایی؟
سرما تا مغز استخوانش پیشروی کرد. چرخید و درب پنجره را کوبید و بست. قلاب آن را انداخت. به لطف ناپدریاش این آپارتمان در آلمان نصیبش شد. وقتی مادرش زن او میشد، خوب میدانست روزی آن مرد یارا را دک میکند… به جایی که مزاحم نباشد. آن مهمانی هم برای فرار از عیش و نوشهای هر شب ناپدری بود که دلش نمیخواست حتی در جمع آنها نقشی داشته باشد، چه برسد به اینکه همپای مادر بیچارهاش و شوهر عزیز او در مهمانیهایشان شرکت کند.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود رمان خدای یارا... رمان راجب یه دختریه که قاتله و خارج از ایران زندگی میکنه طی یه سری اتفاقات با افرادی آشنا میشه که به ایران با وحشت برمیگرده…. استارت ماجرا میخوره.