دانلود سراب به قلم زهرا علیزاده با لینک مستقیم
دانلود سراب… داستان “سراب” روایت عشق رادین به مریم، دختری مذهبی و چادری است که این عشق از زخمهای کودکی رادین سرچشمه میگیرد. اما راز او توسط یاشار، برادر بزرگترش، برملا میشود. یاشار، برخلاف رادین، فردی آرام و متشخص است که همیشه مراقب مریم بوده و این تفاوت در شخصیتهای این دو برادر داستان را جذابتر میکند.
“سراب” اولین رمان مجازی من است که با استقبال غیرمنتظرهای روبهرو شده است. از زمان انتشار، خوانندگان لطف خود را نشان دادهاند و ماهانه پیامهای محبتآمیز بسیاری دریافت میکنم. اگر به داستانهای عاشقانه با پیچیدگیهای احساسی علاقه دارید، “سراب” تجربهای جذاب و خواندنی خواهد بود.
قطرههای باران به شیشه برخورد میکردند و بخار به آرامی روی شیشه مینشست. قطرهها از روی شیشه پایین میریختند و غبار را میشستند، اما بخار همچنان باقی بود. نگاهم را به ابرهای تیره دوختم، فنجان قهوهام را به لب بردم و جرعهای نوشیدم. داغی قهوه لبهایم را سوزاند، اما بیاعتنا دوباره نوشیدم.
حرارت از لبهایم به سمت معدهام راه گرفت و من بیتوجه به این سوزش نوشیدم؛ زندگیام داغتر از این قهوه است، آنقدر داغ که دیگر هیچ سوزشی را حس نمیکنم. چقدر به یک مسکن قوی نیاز دارم، چیزی که وجود پرآشوبم را آرام کند و به مغزم بیحسی ببخشد تا لذتی از این آرامش ببرم. کاش چنین مسکنی وجود داشت.
دستم را روی شیشه بخار گرفته گذاشتم. حس عجیبی درونم جنبید و دوباره غرق در آن شدم؛ انگار چیزی در وجودم شکل میگرفت که نمیتوانستم توصیفش کنم. نمیدانم چرا این روزها همهچیز مرا به واژه “مادر” میکشاند، چرا گوشهایم نام مادر را جور دیگری میشنوند.
حس ناشناختهای ذهنم را به همان جایی برد که هر روز به آنجا بازمیگردد. صدایش در گوشم تکرار شد: «منِ دیوونه هنوز هم دوستت دارم.» صداها طنینانداز شدند، واژهها به هم پیچیدند و میان کلمات مبهم، تنها کلمه “خیانت” خودش را به رخ کشید. چشمانم را سریع باز کردم، تأثیر این واژه مثل قطرهای از اشک زلال، بر گونهام جاری شد.
استاد تازه از کلاس بیرون رفته بود و من مشغول جمعکردن وسایلم بودم که دستی روی شانهام نشست. سر بلند کردم؛ نسیم با لبخند گفت: «جزوهات رو میدی عکس بگیرم؟ نتونستم بنویسم.»
دفترم را به او دادم و او با موبایل صورتیاش مشغول عکس گرفتن شد. نگاه سنگینی مرا به سمت چپ کشاند؛ دیدم که آقای هاشمی سریع نگاهش را از من دزدید و با عجله از کلاس خارج شد. نسیم دفتر را پس داد و تشکر کرد. هنگام خروج، با شیطنت ابروهای رنگشدهاش را بالا انداخت: «آقای هاشمی داشت نگاهت میکرد!»
خندیدم: «خب نگاه کرده، چیز خاصی نیست.»
نسیم با خنده گفت: «چند بار وقتی داشت تو رو دید میزد دیدمش!» من هم خندیدم: «حواست همیشه به همهچیز هست، اما این بار فکر کنم خیالاتی شدی.»
از دانشکده که بیرون آمدیم، گفت: «بریم بوفه یه چیزی بخوریم؟»
دستش را گرفتم و با لبخند گفتم: «نه عزیزم، ممنون. باید برم.»
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود سراب... داستان "سراب" روایت عشق رادین به مریم، دختری مذهبی و چادری است که این عشق از زخمهای کودکی رادین سرچشمه میگیرد. اما راز او توسط یاشار، برادر بزرگترش، برملا میشود. یاشار، برخلاف رادین، فردی آرام و متشخص است که همیشه مراقب مریم بوده و این تفاوت در شخصیتهای این دو برادر داستان را جذابتر میکند.
"سراب" اولین رمان مجازی من است که با استقبال غیرمنتظرهای روبهرو شده است. از زمان انتشار، خوانندگان لطف خود را نشان دادهاند و ماهانه پیامهای محبتآمیز بسیاری دریافت میکنم. اگر به داستانهای عاشقانه با پیچیدگیهای احساسی علاقه دارید، "سراب" تجربهای جذاب و خواندنی خواهد بود.