دانلود رمان موهایم را تو بباف به قلم سیده حنانه حسینی با لینک مستقیم
دانلود رمان موهایم را تو بباف… الینا نریمان دانشجوی تئاتر است او در یک خانواده ثروتمند و بیقید زندگی میکند، مادرش مدتها قبل با استاد موسیقیاش فرار کرده و او را تنها گذاشته است الینا علاقهای ،به دنیای پدرش و خانهشان ندارد و همیشه کمبود پدری واقعی و مادری دلسوز را احساس میکند.
یک روز در دانشگاه که الینا از روابط روزمره با دوستان و کلاسهایش خسته است، در حال قدمزدن به کافهای به اسم «کافه کتاب» که تازه در نزدیکی دانشگاه بازشده، میرود. وقتی برای سفارش دادن کاپوچینو به سمت پیشخوان میرود، متوجه میشود مرد میان سال تقریبا چهل و چند ساله صاحب کافه دچار ،نقصی در پای خود است. طولی نمیکشد که متوجه میشود که صاحب کافه دکتر جانبازی است که تازه به ایران برگشته و کلی هم کتاب نوشته و ترجمه کرده است …
صدای پایی از پشت در اتاقم شنیدم، حتماً پدرم مثل همیشه اوامری داشت.
بدون اجازه در را باز کرد. از تعجب و ترس مو به تنم سیخ شد…
یک لحظه دیدم سیروس گیج و بیاختیار سمتم میآید…
زیر لب چرت و پرتهایی میگفت که نمیفهمیدم…
وحشت تمام وجودم را گرفته بود، قلبم به شماره افتاد… میلرزیدم…
فریاد زدم:
– کثافت، آشغال، گم شو بیرون از اتاق من!
مشخص بود هیچیک از حرفهای من را نمیفهمد. آنقدر زهرماری خورده بود که به سختی روی پاهایش ایستاده بود.
تا به حال انقدر عاجز و ناتوان نبودم. از ترس کم مانده بود قلبم بایستد…
اطرافم را نگاه کردم بلکه چیزی پیدا کنم تا مانعمش شوم. بلند بلند پدرم را صدا میزدم:
– بابا! بابا! بیا این عوضی رو بنداز بیرون!
سیروس میخندید و نزدیکتر میشد. حال پدرم حتماً خیلی بهتر از سیروس نیست!
همانطور که جلوتر میآمد، میگفت:
– بیا عزیزم… بیا، خوش میگذره بهت.
دیگر یک قدم بیشتر با من فاصله نداشت. نفسهایش را روی صورتم حس میکردم.
همانطور که نگاهم به سیروس بود، دستم را روی میز میکشیدم. ناگهان دستم به چراغ مطالعهام رسید.
آن را برداشتم و شروع کردم به تهدید کردنش:
– اگه بهم دست بزنی اینو تو سرت خورد میکنم.
اما گوشش بدهکار نبود و فقط میخندید. شاید هرگز فکر نمیکرد جرئت فرود آوردنش را داشته باشم.
به ناچار آن را محکم بر سرش کوبیدم… تعادلش را از دست داد و به زمین خورد…
از زیر سرش خون بیرون زد و فرش خونی شد!
اصلاً مهم نیست مرده یا زنده است، فقط میخواهم فرار کنم…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود رمان موهایم را تو بباف... الینا نریمان دانشجوی تئاتر است او در یک خانواده ثروتمند و بیقید زندگی میکند، مادرش مدتها قبل با استاد موسیقیاش فرار کرده و او را تنها گذاشته است الینا علاقهای ،به دنیای پدرش و خانهشان ندارد و همیشه کمبود پدری واقعی و مادری دلسوز را احساس میکند.
یک روز در دانشگاه که الینا از روابط روزمره با دوستان و کلاسهایش خسته است، در حال قدمزدن به کافهای به اسم «کافه کتاب» که تازه در نزدیکی دانشگاه بازشده، میرود. وقتی برای سفارش دادن کاپوچینو به سمت پیشخوان میرود، متوجه میشود مرد میان سال تقریبا چهل و چند ساله صاحب کافه دچار ،نقصی در پای خود است. طولی نمیکشد که متوجه میشود که صاحب کافه دکتر جانبازی است که تازه به ایران برگشته و کلی هم کتاب نوشته و ترجمه کرده است …