دانلود رمان وحشی به قلم علی زیبایی با لینک مستقیم
دانلود رمان وحشی… آرام، زیباترین دختری بود که تا به حال دیده بودم؛ واقعا زیبا بود. اما شاید باورت نشه، هیچ پسری جرات نمیکرد دنبالش بیفته. خب، چه کسی توانایی مقابله با دختری رو داشت که توی حداقل پنج رشته رزمی استاد بود؟ پدرش صاحب یک کارخانه و شرکتی بزرگ بود. شاید از خودت بپرسی چطور با همچین دختری آشنا شدم. داستان جالبی داره؛ اون برای کمک به یکی از دوستانش اومده بود و من هم همون موقع باهاش آشنا شدم.
تونستم دلش رو به دست بیارم و با هم دوست شدیم. پدرش برای من شغل خوبی جور کرد. من وکیل بودم و بعد از مدتی تمام کارهای شرکت افتاد دست من؛ انگار که قدرتمندترین فرد اونجا شده بودم. اما همینجا بود که داستان پیچیده من شروع شد؛ میشه گفت همونجا بود که اولین گاز رو از سیب ممنوعه زدم…
نمیدونم این فکر از کجا توی ذهن من افتاد ولی…!
ولى وسوسه ثروت از همه چی قویتره… من وسوسه شدم.
یک نقشه کوچیک ریختم که با کمک اون بتونم پول خوبی به جیب بزنم. یک دله دزدی آروم و بی صدا…!
یک شرکت صوری درست کردم و چند تا معامله با شرکت پدر آرام انجام دادم. شرکا فریب خوردند توی تله افتادند و
طبق یک معامله همه چیز رو باختند… من دنبال مقدار کمی ثروت بودم ولی همه چیز رو به دست آوردم.
ظرف یک هفته اون شرکت صوری ناپدید شد و خانواده آرام ورشکست شدند حالا من یک آدم ثروتمند بودم.
مجرمی بودم که هنوز لو نرفته بود. باید قبل از بازشدن مچم، ازینجا میرفتم. چون بالاخره همه چی روشن میشد و من…!
من ماندم بین دو راهی یا باید قید ثروت و بعدا آزادی ام رو میزدم یا کسیو که دوست داشتم رها میکردم.
من هم آرام رو رها کردم و در اولین فرصت خانواده ام رو فرستادم خارج کشور و بعدش خودم بهشون ملحق شدم…
خودم از زشتی این کارم باخبرم. راستش فکر نمیکردم اینقدر ثروت گیرم بیاد.
من دهنمو واسه لقمه های کوجیک باز کرده بودم اما وسط یک ضیافت افتادم.
دیگه راه برگشتی نداشتم. اگر کسی متوجه میشد کارم تموم بود. مجبور شدم آرام را رها کنم و رهاش کردم
زندگی همیشه سخت نیس. همیشه هم طبق میلمون پیش نمیره.
ولی از اون سال به بعد، زندگی شد اونچه که من دوست دارم و راستشو بخواین آرامو فراموش کردم.
من غرق شدم در ثروت. در زندگی جدید. در آدمهای جديد!
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید