نام رمان استاد مسیحی
نویسنده: زهرا علیپور
دستهبندی رمان بر اساس ژانر: عاشقانه
فرمت رمان: PDF
مناسب برای: تمام گوشیهای اندروید و آیفون، تبلت و سیستم
اون مثل یه مادهی شیمیایی میمونه که نمیتونی مجذوبش نشی. شهوانی، شیرین، و به طرز آزاردهندهای کامل بود وقتی که ۷ سال پیش ترکش کردم. بدنم، حسی که وقتی زیرم بود رو به یاد میاورد و دوباره اون رو میخواد. قلبم به یاد میآورد که چطوری شکسته و میخواهد تا اونجا که ممکنه دورتر بشه. اما اون همه جا هست، منو آزار میده، شکنجهام میده، تمام دلایل منطقی رو نقض میکنه. من باید اون رو فراموش کنم، ادامه بدم و اون رو از قلب و ذهنم خارج کنم، اما برای انجامش باید برای آخرین بار اون رو داشته باشم. با یه بوسه شروع شد.
ما هرگز نمیخواستیم عاشق شیم. اما من 17 سالم بودم و بیخیال و اون 19 ساله بود، زیبا و ممنوع. خانوادههامون هرگز قبول نمیکردن… و من برای نجات آیندهاش قلبش رو شکستم. حالا پسری که 7 سال پیش دوستش داشتم، مردیه که نمیتونم داشته باشم. اون به چیزی تبدیل شده که بدن من میخواد، قلب من میخواد… و نجابتم رو زیر سوال میبره.
رمان استاد مسیحی داستانی عاشقانه با ترکیب احساسات پیچیده و تردیدهای انسانی است. رابطهای که در ابتدا ممنوع و پر از مشکلات بوده، به مرور زمان با خاطرات و احساست تلخ و شیرین دوباره احیا میشود. داستان به مشکلاتی میپردازد که شخصیتها از گذشته تا به حال با آنها مواجه بودهاند، از جمله عشقی که باعث شکستن قلبها و درگیریهای درونی میشود. این رمان به طور خاص به احساسات، انتخابهای سخت و تمایل به جبران اشتباهات گذشته میپردازد.
اگر از استاد مسیحی لذت بردید، پیشنهاد میکنیم رمانهایی با تمهای مشابه عاشقانه، ممنوعه و پیچیده را نیز امتحان کنید. این رمانها ممکن است شما را با داستانهایی جذاب از عشقهای پرشور و چالشهای عاطفی همراه کنند.
اون مثل یه مادهی شیمیایی میمونه که نمیتونی مجذوبش نشی. شهوانی، شیرین، و به طرز آزاردهندهای کامل بود وقتی که ۷ سال پیش ترکش کردم. بدنم، حسی که وقتی زیرم بود رو به یاد میاورد و دوباره اون رو میخواد. قلبم به یاد میآورد که چطوری شکسته و میخواهد تا اونجا که ممکنه دورتر بشه. اما اون همه جا هست، منو آزار میده، شکنجهام میده، تمام دلایل منطقی رو نقض میکنه. من باید اون رو فراموش کنم، ادامه بدم و اون رو از قلب و ذهنم خارج کنم، اما برای انجامش باید برای آخرین بار اون رو داشته باشم. با یه بوسه شروع شد.
ما هرگز نمیخواستیم عاشق شیم. اما من 17 سالم بودم و بیخیال و اون 19 ساله بود، زیبا و ممنوع. خانوادههامون هرگز قبول نمیکردن… و من برای نجات آیندهاش قلبش رو شکستم. حالا پسری که 7 سال پیش دوستش داشتم، مردیه که نمیتونم داشته باشم. اون به چیزی تبدیل شده که بدن من میخواد، قلب من میخواد… و نجابتم رو زیر سوال میبره.