رمان پای مرام داستان زندگی احمد، جوانی بیستساله و با غیرت است که در محلهای قدیمی در پایینشهر زندگی میکند. احمد با مادر سختکوش و خواهر نوجوانش در شرایطی دشوار زندگی میکند. پدر او سالها پیش خانواده را رها کرده و حالا احمد مجبور است تا با کار در یک خواربارفروشی محله و زحمت روزانه، تلاش کند تا زندگی را برای خانوادهاش فراهم کند. اما با گذر زمان، احمد در مییابد که همهچیز آنطور که انتظار داشت پیش نمیرود.
هر روز احمد با شهاب، دوست سرخوش و بامرامش، از دل محلههای اعیانی میگذرد، جایی که رؤیاها و حسرتها بر دوششان سنگینی میکند. اما یک روز شرایط احمد را در دو راهی سختی قرار میدهد که تمام تلاشها و مرام او را در معرض امتحانی بزرگ میگذارد. رمان پای مرام داستانی است از غیرت، شجاعت، مرام و خانواده که به خوبی روابط انسانی را در دنیای پر از درد و تلاشهای روزمره به تصویر میکشد.
رمان پای مرام به قلم سودا ترک داستانی عاشقانه و خانوادگی است که در محلهای قدیمی از پایینشهر جریان دارد. احمد، جوانی با غیرت، در شرایط سخت زندگی میکند و تمام تلاشش را میکند تا مادر و خواهرش را از مشکلات مالی رها کند. پدر احمد سالها پیش به دلیل پول از آنها رفته و حالا احمد باید بار مسئولیت خانواده را به دوش بکشد.
داستان زمانی پیچیدهتر میشود که احمد در موقعیتهای دشواری قرار میگیرد و در دو راهیهای سختی از زندگی باید تصمیم بگیرد. در همین راستا، شهاب، دوست نزدیک احمد، که او را در این مسیر حمایت میکند، همراه همیشگی اوست. اما تمام این تغییرات و آزمونها وقتی اتفاق میافتند که احمد با روشنا آشنا میشود. رابطه احمد و روشنا در روند داستان پیچیده میشود و به احوالات درونی احمد دگرگونیهای جدیدی میدهد.
پای مرام داستانی است از خانواده، صداقت و اصول انسانی که در موقعیتهای مختلف زندگی به چالش کشیده میشود. مرام احمد و همراهی با شهاب و خانواده، او را به شخصیتی برجسته در دل محله و در دنیای خود تبدیل میکند. این رمان به زیبایی و با قلمی روان، عشق و وفاداری را در بستر جامعهای که در آن زندگی میکنند، تصویر میکند.
حاجی، منصور و شهاب تو اتاق کوچ ِک پشت مغازه نشسته بودند و به سوالات پلیس جواب میدادند. صدای همهمه و پچپچ مردم از بیرون به گوشم میرسید. بیرون مغازه هم جمعیتی از زنای همسایه دور حاج خانم جمع شده بودند و با هم زمزمه میکردند.
تو همین گیر و دار، روشنا با قدمهای آهسته به سمت مغازه آمد. چشمانش نگران و لبهایش به هم فشرده بود. از میان جمعیت عبور کرد و به سمت من نشست که پشت پیشخوان وایستاده بودم و با نگرانی به در اتاق نگاه میکردم.
– احمد آقا، حالتون خوبه؟
صدای روشنا آنقدر آرام بود که انگار میخواست کسی متوجهاش نشه یا از حجب و حیاش بود.
سرم رو به سمت روشنا برگرداندم و لبخند کمجونی زدم.
– خوبم، خانم. شما چطورین، مادر؟کمی مکث کرد و بعد گفت:
– من… من خیلی نگران شدم. وقتی دیدم که اینجا چه اتفاقی داره میافته.
احمد به دستهایش که هنوز لرزش کمی داشتند نگاه کرد، سرم و تکون دادم.
– ممنون، یهو اوضاع بد قاراشمیش شد.
روشنا با قدمی به سمتم نزدیکتر شد.
– منم ترسیدم. شما خیلی شجاع بودید. اگر شما نبودید، نمیدونم چه بلایی سرمون میاومد.
احمد سرش را پایین انداخت.– وظیفهام بود.
روشنا دستمال کوچکی را از کیفش بیرون آورد و سمتم گرفت.
– اینو بگیرین. دستتون زخمی شده بود.
دستمال رو گرفتم و با تشکر نگاهی به روشنا انداختم. آن لحظه، نگاهمون بهم گره خورد و برای چند لحظه، زمان وایستاد.
احسا ِس عجیبی تو دلم جون گرفت. حسی که تا به حال تجربه نکرده بودم.
همین لحظه، در اتاق باز شد و حاجی با چهره خسته و ناراحت بیرون اومد. با دیدن روشنا، لبخندی زد و به سمتش اومد.– روشنا بابا، نگران نباش. همه چیز تموم شد.
روشنا به سمت پدرش رفت و تو آغوشش قرار گرفت. احمد نیز به آنها نزدیک شد و به حاجی بلا به دور گفت.
حاجی با چهرهای جدی و در عین حال سپاسگزار به سمتم اومد. نگاهش یک جورهایی متفکر بود. بعد دستی رو به شونهام زد و با لبخندی که بیشتر به تقدیر و تشکر میخورد، گفت:
– احمد، آفرین پسر! دست تو و منصور درد نکنه. زحمت کشیدید، آبرو داری و امانت داری کردین.
با شرمندگی سرم رو پایین انداختم و آروم جواب دادم…
برای دانلود سریع و آسان رمان پای مرام و بسیاری از رمانهای جذاب دیگر، پیشنهاد میکنیم اپلیکیشن نودهشتیا را نصب کنید. این اپلیکیشن دسترسی راحت به کتابهای الکترونیکی را برای شما فراهم میکند تا همیشه به راحتی به دنیای رمانهای مورد علاقهتان دسترسی داشته باشید.
چنانچه نویسنده محترم رمان پای مرام از انتشار این اثر در سایت شایسته ناراضی باشد، اثر به سرعت از سایت حذف خواهد شد. شایسته به حقوق نویسندگان و خالقان آثار ادبی احترام میگذارد و در صورت درخواست حذف، این امر را بدون هیچ گونه تاخیری انجام خواهد داد.
رمان پای مرام به قلم سودا ترک داستانی عاشقانه و خانوادگی است که در محلهای قدیمی از پایینشهر جریان دارد. احمد، جوانی با غیرت، در شرایط سخت زندگی میکند و تمام تلاشش را میکند تا مادر و خواهرش را از مشکلات مالی رها کند. پدر احمد سالها پیش به دلیل پول از آنها رفته و حالا احمد باید بار مسئولیت خانواده را به دوش بکشد.
داستان زمانی پیچیدهتر میشود که احمد در موقعیتهای دشواری قرار میگیرد و در دو راهیهای سختی از زندگی باید تصمیم بگیرد. در همین راستا، شهاب، دوست نزدیک احمد، که او را در این مسیر حمایت میکند، همراه همیشگی اوست. اما تمام این تغییرات و آزمونها وقتی اتفاق میافتند که احمد با روشنا آشنا میشود. رابطه احمد و روشنا در روند داستان پیچیده میشود و به احوالات درونی احمد دگرگونیهای جدیدی میدهد.
پای مرام داستانی است از خانواده، صداقت و اصول انسانی که در موقعیتهای مختلف زندگی به چالش کشیده میشود. مرام احمد و همراهی با شهاب و خانواده، او را به شخصیتی برجسته در دل محله و در دنیای خود تبدیل میکند. این رمان به زیبایی و با قلمی روان، عشق و وفاداری را در بستر جامعهای که در آن زندگی میکنند، تصویر میکند.