تا به حال برایتان پیش آمده که در ترافیک، با رانندهی ماشین جلویی، در آینهی بغل ماشینش چشم در چشم شوید؟ قصهی من و او از یک چراغ قرمز و یک نگاه تصادفی در آینهاش شروع شد و به جاهایی رسید که نمیدانم او دچار شد یا من....
رمان آصلان داستان آصلان شاهی، تاجر چرمی نامدار و خشنی است که از دختری زیبا و مظلوم به نام آلما به طور مخفیانه مراقبت میکند. آصلان تصمیم گرفته که هرگز نزدیک آلما نشود و در امانتهایی که به او سپرده شده خیانت نکند، اما دلبری و طنازی آلما باعث میشود تا طاقتش طاق شود و او را به دست بیاورد.
غافل از اینکه این تصمیم او باعث میشود که حقیقت تلخی در مورد مرگ خانواده آلما آشکار شود. سرنوشت آصلان و آلما در هم تنیده میشود و آنها باید با معماهایی روبهرو شوند که میتواند زندگیشان را تغییر دهد. داستانی پر از پیچیدگیهای احساسی، معماهای حلنشدنی و عشقی که در میان درد و رنج شکل میگیرد.
داستان رمان درباره دختری به نام ژرفاست که لیدر تورهای گردشگری است. او با شهریار، مردی ایرانی که مدت زیادی را در خارج از ایران گذرانده و مدیریت یکی از برندهای معروف جواهر دنیا را بر عهده دارد، آشنا میشود. شهریار با هویت خارجی به نام رابرت هیل به ایران میآید تا از خانواده پدریاش که سالها پیش او و مادرش را آزار دادهاند، انتقام بگیرد. ژرفا به عنوان لیدر انتخاب میشود و در این مسیر به دست راست شهریار تبدیل میشود. ارتباط آنها پیچیدهتر میشود و در ادامه داستان اتفاقات زیادی برایشان رقم میخورد.
ترنم با پدری متعصب و سختگیر، تمام دلخوشیهای زندگیش به وجود مادرش و پسرخالهاش الیاس عجین شده است. صمیمیت و وابستگی او و الیاس به کودکیشان محدود نشده و همچنان باقیمانده است. با اتفاقاتی، آراز، برادر ناتنی الیاس، درگیر زندگی ترنم و الیاس میشود و فصل تازهای از زندگی برایشان رقم میخورد...
همه چیز زندگی مشترک المیرا و امیر بر وفق مراد است تا اینکه مادر اصلی دخترشان پیدا میشود. با از دست دادن دختر کوچکشان ورق برمیگردد. عشقشان درگیر مشکلات اجتماعی میشود و تا مرز جنون و جدایی پیش میرود. تنها ترنمی از جنس خوشبختی میتواند ناجی آنها باشد.
داستان زندگی چند زن و مشکلات به وجود آمده از ازدواجهای آنها است. ازدواجهایی که عادی نبوده و زندگی را برای زنهای داستان سخت کرده است. حالا باید این زنها گلیم خودشان را از آب بکشند بیرون. برخی از آنها تنها هستند و برخی شاید کسی را در کنار خود داشته باشند، اما... پ.ن: این رمان برداشت آزاد از زندگی واقعی چند زن است...
«حقیقت این بود که من مرده بودم... اما کنار آدمهای اطرافم مثل یه دختر عادی زندگی میکردم...» یاقوت، دختری جوان با گذشتهای تلخ، درگیر پیامدهای یک اشتباه در دوران نوجوانیاش شده است. او بهدلیل انتشار عکسها و فیلمهای شخصیاش، تحت کنترل و سوءاستفاده بهرنگ، پسری عوضی، قرار میگیرد. فشارهای خانواده مذهبی و تهدیدات بهرنگ، زندگی یاقوت را به جهنمی تبدیل میکند.
در میان این آشوب، یاقوت برای پروژه دانشگاهی خود با بهزاد، مردی مرموز و خشن که بهعنوان یک "مَستر" شناخته میشود، همگروه میشود. آشنایی با بهزاد، پیچ و خمهای جدیدی به زندگی او اضافه میکند و داستان وارد مسیری تاریک و پرتعلیق میشود. این فقط شروعی برای داستانی پرهیجان و تأثیرگذار است.