خلاصه کتاب:
دانلود رمان مادمازل.. من کاترین هانسلم، دختر دورگهٔ روسی-ایرانی. تنها یک عضو از خانوادهام باقی مانده بود؛ آن هم نانا، خالهٔ تنهای من. اما همهچیز وقتی پیچیده شد که وارد دانشگاه شدم و با استاد ادبیات، آریا وثوق، آشنا شدم.
او مرموز بود، ساکت و موذی، اما پشت آن چهرهٔ بهظاهر آرامش رازهایی نهفته بود.
مثلاً چه به روز راضیه، نامزد سابق آریا، آمده بود؟
چه کسی خبر دارد؟ همه یا هیچکس؟
اگر همه خبر دارند، پس چرا هیچچیز به روی خودشان نمیآورند؟
خلاصه کتاب:
دانلود رمان هیچوقت دروغ نگو... پاتریشیا و ایتن، زوجی جوان که شش ماه از ازدواجشان میگذرد، در جستجوی خانهی رؤیایی خود هستند. به پیشنهاد مشاور املاک، راهی سفری میشوند که جادهای پر از برف سنگین و سیگنال قطعشده، آن را پیچیدهتر میکند. تریشیا مخالف ادامهی مسیر است و اصرار دارد که برگردند، اما ایتن مصمم است تا خانه را ببیند و کارش را تمام کند.
پس از تلاش فراوان، خانه را پیدا میکنند؛ خانهای که در میان سکوت و تاریکی، یکی از چراغهایش بهطرزی عجیب روشن است. هیچ اثری از ماشین یا ساکنین خانه در اطراف دیده نمیشود. این موضوع حس بدی در دل تریشیا ایجاد میکند؛ احساسی قوی که گویی خانه با رازهای وحشتناکی آمیخته شده است. چیزی در انتظار آنهاست که مسیر داستان را به کابوسی مهیب بدل میکند...
اگر به دنبال داستانی مرموز و هیجانانگیز هستید، ادامهی این ماجرا را در شایسته از دست ندهید!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان شراب... ونوس با شوهرش علی به بنبست رسیده، اما توانایی مراجعه به دادگاه و طلاق گرفتن ندارد. علی سرکار نمیرود و اجازه هم نمیدهد ونوس کار کند. ماههاست که در خانه نشسته و در نهایت فقر، با اخلاق گندش سوهان روح ونوس شده. یک شب ونوس به مهمانی یکی از دوستانش میرود تا شغلی برای شوهرش جور کند. بدقولی یک رفیق مجبورش میکند که دیروقت پیاده به خانه برود. سرنوشتش با دزدیده شدن توسط چند زن تغییر میکند. چشم باز میکند و میفهمد در کشور دیگری است. مردی بالای سرش است که …
خلاصه کتاب:
دانلود رمان آخرین بت...قصه از عمارت مرگ شروع میشود؛ از خانهای مرموز در نقطهای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیداکردن محمولههای گمشده دلار و رفتن به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری میکند تا لاشه رویاهای مدفون در برف و خونش را از تقدیر پس بگیرد. در حالی که ردپای سرگرد امیرمهدی رَها، بر برفهای خونین جا مانده و برچسب “پلیس خاطی” هر لحظه بیشتر به این نام وصل میشود؛ به نام مردی که یکروزی در گذشته بوی نان گرم میداد و حالا مدتهاست که کنج سلول انفرادیاش...
خلاصه کتاب:
دانلود رمان هومورو... روایت دختری ساده و از جنس مهربانی که با تمام محدودیتها و ترسهایش میخواهد از قفس و حصاری که خانواده و تفکرات سنتی برایش ساختهاند بیرون بیاید. پنهانی تلاش برای زندگی کردن و مستقل شدن میکند، اما سرنوشت جوری رقم میخورد که وارد زندگی مردی میشود که درست نقطه مقابل خودش است. عشق را تجربه میکند و به او تکیه میکند، اما همان لحظه پرده از حقیقتی تلخ برداشته میشود و طی اتفاقاتی کاملاً غیرمنتظره، کمکم درگیر مشکلات بزرگی میشود…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان گل سرخ... صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود. و من؟ مگر چند نفر بودم که بتوانم هم ببینم، هم بشنوم و باز بمانم؟ شنیدهها را شنیده و دیدهها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود.
در را باز کردم و با اولین قدمم، صدایش این بار از زیر دندانهای قفلشدهاش به گوشم رسید:
ــ گلشیفته!!
چند بار مرا گلشیفته صدا کرده بود؟ من گلِ باغش بودم. همان گلی که نامم را گذاشته بود گلِ سرخ.
قدم بعدی را که برداشتم، این بار فریاد زد:
ــ بری دیگه رفتی، گلی! اینو تو گوشت فرو کن...!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان خاکستری..._ خاله؟ الان چشمهای تو آبیه یعنی همه چیز رو آبی میبینی؟ به جسم ریز میزه درنا که روی پام نشسته بود خیره شدم و خندیدم.
- مگه چشمهای تو که قهوهایه، همه چی رو قهوهای میبینی بچه؟
بهم خیره شد و دندوننما خندید.
- نه!
محکمتر بغلش کردم و از تاب پایین اومدم تا لبه باغچه حیاط بشینم و به محض بلند شدنم صدای باز شدن درب ناگهانی خونه اومد و قامت آبان تو چهارچوب ظاهر شد و پشتش مادرش اومد.
- واستا آبان؛ واسه چی الکی شلوغش میکنی؟ مگه قرآن خدا غلط میشه تو طعم بچهدار شدن رو بچشی؟
خلاصه کتاب:
دانلود رمان چراغ قوه... یادش بخیر، تبریز زیبای من در آن سالها زیر انبوهی از دود گرفتار شده بود. دود باروت. بمب دستی. دود مبارزه و جنگ. من تنها ده سال داشتم. چشمان مادر برقی زد و لبخندی عمیق بر چهره خستهاش نشست. فنجان چای را بین انگشتان بلندش به بازی گرفته و خیره به پنجره بخار گرفته غرق خاطراتش شده بود.
پدرم مرد متمولی بود. زمیندار بود، مالدار بود، دستش به دهانش میرسید و مردم، بسیار سر سفرهاش نان میخوردند. ملک ما در یکی از محلات اعیاننشین تبریز بنا شده بود، یک عمارت بزرگ با کلی خدم و حشم که آن روزها چقدر شلوغتر و پررفتوآمدتر بود…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان آقای سردبیر.. هدیه خبرنگار است و با پدر و نامادری و دختر نامادریاش زندگی میکند و از زندگی با نامادری و دخترش رضایت چندانی ندارد. اخیراً سردبیر جدیدی با روحیه خشک، سخت و جدی و غیرقابل انعطافی وارد دفتر مجله شده که تا حدودی محیط را مشمئز کرده و در این بین رفتارهایی از خود نشان داده که سوءظن هدیه را برای رابطه ناسالمش با دختر نامادریاش فراهم کرده است.
خلاصه کتاب:
دانلود رمان شوهر شایسته...رُز دختری از یک خانوادهٔ سنتی و مبادی آداب است که بنا به دلایلی، پدرش کمر همت میبندد به شوهر دادن او. رز که خانوادهاش را خیلی دوست دارد، تصمیمی میگیرد که نه سیخ بسوزد، نه کباب… یعنی نه عزیزانش را ناراحت کند و نه خودش در چاه ازدواج بیفتد! با خودش میگوید حالا که شوهر اجباری است، خودم پیدایش میکنم و میافتد دنبال کاندیدای همسری؛ یعنی هر چه جوان قدبلند، جذاب و پولدار میبیند انتخاب میکند و نقشه میکشد تا تورشان کند بیایند خواستگاریاش… اما از بازی روزگار غافل است، وقتی اتفاقاتی دور از انتظاراتش میافتد…